مشخصات كتاب
نويسنده: هيئت علمي دانشگاه اسلامي مدينة منوره
نام كتاب: ارکان ايمان
تيراژ: 5000
چاپ: اول
تاريخ: پاييز 1382
انتشارات: حقيقت
|
|
به نام يگانه معبود حقيقي هستي كه هيچ عبادت و پرستش و نيايشي جز براي او و به بارگاه او سزاوار نيست. آنكه هيچ نيازي به احدي از بندگان و بندگي شان ندارد. آري معبودي كه خالق و آفريدگار مطلق و پروردگار و مدبر اين جهان هستي است. پس از آنجاييكه او جهان و جهانيان را آفريده و زينت وجود و جمال به آنان بخشيده بنابر اين تنها ذات يكتا و يگانه اي كه شايسته و مستحق هرگونه پرستش است، اوست. وغير او همه بنده و مخلوق و محتاج رحمت اويند، حتي فرشتگان و پيامبران و رسولان و اولياي راستينش. پس درود و رحمت بيكران به تمام نيكان بويژه سرور و سالار پيامبران و رسولان محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم كه پيام آور توحيد و يكتا پرستي بود و به حق كه توانست با دعوت و جهاد و مجاهدت و پشتكار تمامي مظاهر شرك و بت پرستي را از جزيرة العرب نابود گرداند، براستي كه او يك معلم و الگوي كامل براي موحدان و خداپرستان بود، و درود وسلام بي پايان بر ياران و خاندانش باد. آنانكه به او ايمان آوردند و با همه توانشان تا آخرين رمق حيات از شخصيت محبوب آن پيامبر توحيد و رحمت و مكتب پر افتخارش دفاع كردند و عاشقانه در راه اسلام جان دادند.
مناجات
پس خدايا! از تو مي خواهيم كه با اين مكتب توحيد و يكتاپرستي كه همچون شربتي گواراست كام همة انسانهاي آزاده را شيرين گرداني.
خدايا! از تو مي خواهيم كه طعم تلخ توجه به غير الله و سجده براي غير خدا و كمك و استعانت خواستن از غير الله را به ما و ساير انسانهاي مخلص كه در تلاش حق و حقيقت هستند نچشاني.
پس بار الها! معني (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) (الفاتحة:5) (1)
را به ما بفهمان، و همه انسانهاي مؤمن و آزاده را از اسارت و بردگي غير خود نجات بخش و همه دردهاي معنوي ما را با مرهم توحيد و اتباع سنت و عشق به حق و حقيقت مرهم بنه و شفا و تسكين بخش.
خدايا! از تو مي خواهيم كه با قدرت و لطف و رحمت خودت تمام مظاهر شرك را از جامعة اسلامي نابود گرداني و همة دلهاي مؤمن به خود را فقط به سوي خودت برگرداني.
خدايا! تو مي داني كه بسياري از بندگان مؤمنت كه مخلصانه به تو ايمان آورده اند امروز ناخواسته به بارگاه غير تو دعوت مي شوند و ندانسته آنچه بايد از تو بخواهند از بندگان عاجزت مي طلبند، خدايا دلهاي آنان را بسوي خود برگردان و همة حاجتها و نيازهاي آنان را بر آورده كن.
معبودا! چه بسيارند بندگاني كه راه راست را اشتباه گرفته اند و به گمان اينكه تو را راضي مي كنند در اين و آن را مي زنند تا اينكه آنها براي رسيدن به تو واسطه شوند خدايا! قلبهاي اين مؤمنان و بندگان مخلصت را به سوي خودت برگردان و دلهايشان را مطمئن كن تا باور كنند كه براي رسيدن به تو به واسطه ها و وسيله هاي اختراعي نيازي ندارند.
بار الها! تو مي داني كه بازار نامه پَراني به مزار دوستانت گرم است و هر روز هزارها و شايد صدها هزار نامه كتبي به مرقدهاي اولياء و دوستانت در سراسر جهان واصل مي شود كه هر كدام آن حاوي پيامي مخصوص است.
خداوندا! عاجزانه از تو مسئلت داريم كه از محبت خود بر دلهاي رنج ديدة آنان مرهم توحيد و اخلاص و از محبت پيامبرت صلي الله عليه و آله سلم مرهم اتباع و پيروي بگذاري و دلهاي همه آنان را به سوي خود برگرداني و حاجت همه آنها را بر آورده كني.
پروردگارا! از ميان حاجت خواهان چه بسيارند كه درد دلشان را با پيامبران و امامان و اهل بيت و اوليايت عنوان مي كنند و چنان با سوز وگداز مي نويسند و مي نالند كه اگر آن گريه و ناله و آن همه درد را به سوي تو متوجه مي كردند حتماً نيازهاي آنان را بر مي آوردي.
پس خدايا! دلهاي همه آنان را متوجه خود گردان و نيازهايشان را برآورده كن.
بارالها! تو مي داني كه از ميان اين بندگانت بعضي فرزند و بعضي همسر و بعضي مال و بعضي سلامتي و بعضي رسيدن به مرادهاي مختلف را مي طلبند شايد هم آنها نمي دانند كه همه اين خواسته ها جز در بارگاه خودت برآورده نمي شود، پس خدايا دلهايشان را نرم كن و به آنها بفهمان كه جز درگاه رحمت تو هيچ راه ديگري وجود ندارد، تا شايد آنها به سوي تو باز آيند.
پروردگارا! بعضي ها شايد هم از روي محبت با دروغ پردازي و صحنه سازي چنين وانمود مي كنند كه گويا فلان كور در فلان زيارت بينا شد يا قفل مرادش باز شد، خدايا ما مي دانيم كه اينها دروغ مي گويند چون اگر چنين چيزهايي حقيقت مي داشت حتماً در حرمين شريفين و در كنار مرقد مطهر پيامبرت صلي الله عليه و آله سلم و قبور صحابة اخيار و اهل بيت اطهار عليهم السلام ظاهر مي شد. چون باور كردني نيست كه امام و امامزاده مستجاب الدعوة تر از صاحب رسالت صلي الله عليه وآله وسلم باشند. پس، خدايا به اين بندگان مخلصت بصيرت عنايت كن و چشم دلشان را باز گردان.
خدايا! چه بسيارند كساني كه پس از سالها انتظار و تحمل و رنج و مشقت بالآخره به توفيق خودت توانستند به زيارت حرمين شريفين مشرف شوند اما با كمال تأسف اينجا كه رسيدند مقصودشان عوض شد و تمام تلاش و زحمتشان متوجه بقيع گرديد. خدايا دلهايشان را نرم كن و آنان را از حقيقت اين سفر محروم نگردان. خدايا! بسيارند آنهايي كه رسيدن به تو را مقصود خود مي دانند و راه رسيدن را هم درست انتخاب مي كنند اما متأسفانه كم نيستند كساني كه با اينكه مقصودشان درست است اما راه رسيدن را اشتباه مي گيرند، پس خدايا! به اين راه گم كردگان، بصيرت عنايت بفرما تا اينكه هر چه زودتر به مقصود برسند.
خدايا! براي تو دشوار نيست تو كه مي تواني در يك لحظه دل اين سالكان غافل را به سوي خود بر گرداني پس بيا و چنين كن و اين همه حقايق! كاذب را از جلو چشمان آنان معدوم گردان و چشمان اشك آلودشان را به نور معرفت خود منور گردان. خدايا! چه بسيارند كساني كه در اين ميان شيفته و دلباخته وصال تو اند، نماز مي خوانند، دعا مي كنند، اشك مي ريزند، و اخلاص مي ورزند. اما از دست شياطين انس و جن در امان نيستند و با همه تلاش و كوششي كه دارند به مقصود نمي رسند. خدايا اين شيطانهاي جن و انس را مهار كن و شر آنها را از سر بندگان مؤمن و مخلصت كوتاه گردان، خدايا! هدايتشان كن و آنان را وسيلة خير براي ديگران قرار ده.
پروردگارا! تو را گواه مي گيريم و يكصدا و يكدل با ساير مؤمنان و مخلصان درگاهت بيزاري خود را از اينهمه ادابازي و حقه بازي به نام دين اعلام مي كنيم. زيرا با لطف و كرم و احسان تو اينك به يقين مي دانيم كه اين مظلوم نمايي ها، ونقالي ها و مداحي ها هيچ جايگاهي در دين ندارند، اگر جزو دين بودند بايد پيامبران و پيروان راستين آنان اعم از صحابة اخيار و اهل بيت اطهارش انجام مي دادند، انجام ندادن آنان بزرگترين دليل است كه همه اينها، اعمال بي سند و بي ريشه اي است كه عده اي از پيش خودشان اختراع كرده اند. گر چه نيتشان خوب بوده باشد. پس خدايا! از تو مي خواهيم كه زشتي اين اعمال به نام دين را براي همه روشن و آشكار گرداني و كام ما را با لذت و حلاوت اتباع و پيروي از رسول گرامي صلي الله عليه وسلم و صحابة اخيار و اهل بيت اطهارش شيرين گرداني.
پروردگارا! دلها و عقلهاي همة انسانها در كنترل توست، چرا بسياري از اينها درك نمي كنند و مسائل بسيار ساده را نمي فهمند، مگر قابل فهم نيست كه كبوترها و گنجشكهاي همه جاي دنيا از جمله مدينه و بقيع هم دانه دانه گندم مي خورند و نه كيسه كيسه. پس چرا بعضي اصرار دارند كه حتما قبور ائمه اهل بيت وقبر ام البنين را پر از گندم كنند.
پروردگارا! بعضي بندگان مخلصت از روي جهالت و سادگي قبرستان را مسجد قرار داده اند، بخصوص در قبرستان بقيع، وسعي مي كنند كه به هر نحوي شده درآنجا دو ركعت نماز بخوانند. الها! تو مي داني كه اين عمل مخالف سنت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم وصحابه و اهل بيت است، پس دلهاي آنان را از اين عمل نامشروع بر گردان.
بار الها! ما مي دانيم اين همه صحنه سازي و سر و صدا در كنار قبرستان بقيع نه تنها روح شهداي بقيع و صحابه و اهل بيت را آرام نمي كند و به آنها نفعي نمي رساند بلكه آنان را مي آزارد، پس خدايا! تو خودت اين بندگان مخلصت را بفهمان و دلهايشان را به سوي مسجد و نماز و دعا در مسجد و تلاوت قرآن بر بگردان.
خدايا! تو مي داني كه بعضي از مسلمانان به ظاهر عالم كه شايد مخلص هم باشند و تعدادي هم از آنان حرف شنوي دارند، در حرم پيامبر صلي الله عليه و سلم و در بقيع اعمالي انجام مي دهند، كه براي يك مسلمان باعث شرمندگي است مثلاً پيشاني بر روي قبر ماليدن و در و ديوار را بوسيدن و بر آن سر و صورت ماليدن نه تنها از يك عالم بلكه از يك مسلمان عادي هم بعيد است، خدايا اين بندگانت را بفهمان و دلهايشان را با نور ايمان منور كن.
پروردگارا! بعضي ها مي دانند، كه فلان كار غلط است، اما لج بازي آنان را وادار به اين كار خلاف مي كند، پس خدايا! به همة مسلمين اخلاص عنايت فرما و دلهايشان را به هم نزديك گردان.
بار الها! ما جامعة اسلامي امروز از مرض تفرقه و اختلاف به شدت رنج مي بريم و بعضي بندگانت در عميق تر كردن اين تفرقه و اختلاف نقش بارز دارند، خدايا! از تو مي خواهيم كه دلهاي همه ما را به سوي وحدت و يكدلي سوق دهي و چنانكه رضايت و خوشنودي تو در آن است دلهاي مسلمين را از هر طائفه و مذهب و رنگ و قوم و ملتي كه باشند به هم نزديك و حقيقت را نصب العين همه شان بگرداني.
پروردگارا! امروز همة بدبختيهاي جهان اسلام بر اثر كينه ها و عداوتها و دشمنيهاي غير موجه مسلمانان با يكديگر است و دشمنان اسلام از اين فرصت استفاده مي كنند، پس خدايا! دلهاي همه مؤمنان را با هم پيوند اخوت و برادري و محبت بده و دست دشمنان مكار را از سر مسلمانان كوتاه بگردان.
خدايا! آنچه حق و حقيقت است را براي همگان آشكار كن و آنرا همچون شربتي گوارا آرزوي همگان بگردان.
خدايا! ترا به ذات قدسي و أسماء و صفات متعالي ات سوگند كه هر كس تخم اختلاف در ميان امت مي پاشد يا اختلافات را عميق تر مي كند هدايتش كن اگر قابل هدايت نيست خوار ذليلش گردان. آمين
مطلب دوم: اينكه اسلام به عنوان يگانه مكتب توحيدي و آخرين و كاملترين دين الهي در هر زمان و مكان قادر است پاسخ گوي همة مشكلات جامعة بشري در تمامي زمينه ها باشد، اسلام پس از يهوديت و مسيحيت آمد كه خلأ موجود در آن اديان كه اولاً تحريف شده و سپس منسوخ شدة الهي بود را پر كند لذا امروز جز اسلام هيچ مكتب توحيدي ديگري در جهان وجود ندارد، قابل توجه است كه متأسفانه انديشة انحرافي پلوراليسم ديني كه اخيراً توسط روژه گارودي دانشمند تازه مسلمان فرانسوي و دكتر سروش در ايران عنوان گرديد، گويا چنين وانمود مي گردد كه چنانكه از اسم كتاب صراطهاي مستقيم آقاي سروش پيداست راه رسيدن به حقيقت مي تواند متعدد باشد. اينكه خداوند مي فرمايد: (وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (الأنعام:153) (2)
برداشت حاميان پلوراليزم ديني عكس اين آيةكريمه و آيات ديگر قرآن كريم است. وگويا بنا بر فهم آنان منظور از اسلام هم تسليم شدن در برابر الله است، لذا هرگز شرط نيست كه طرف داخل دائرة اسلام باشد. هر گبر و هندو و يهودي و مسيحي كه خوب!! عمل كند بهشتي است. لذا همه مخترعان و دانشمندان و نوآوران و زحمت كشان كه در هر مكتب و دين و آئيني كه بدون در نظر داشت شروط مسلماني فقط طبق فهم و روش خودشان تسليم خدا باشند مسلمانند و بهشتي!، در اين صورت ديگر ضرر كساني كرده اند كه خودشان را گرفتار نعوذبالله كارهاي اضافي كردند، نماز و روزه و حج و زكات و جهاد و غيره، همه اين مفاهيم ثمرة خاصي ندارد!!.
خير عزيزان اينطور نيست بقول سعدي شيرازي رحمة الله عليه:
شب گور خواهي منور چو روز از اينجا چــراغ عمل بر فروز
تن كـار كن مي بلرزد ز تب مبادا كـــه نخلش نيارد رطب
گروهـي فراوان طمع، ظن برند كـه گندم نيفشانده، خرمن برند
به همين سادگي اگر كار تمام مي شد، مگر ديوانه بودند آنهائيكه تمام زندگي شان را در گرو دستورات بيست و چهار ساعته ديني بگذارند و تمام عمرشان را صرف كارهايي كنند كه نتيجة آن مفت بدست مي آيد. شايد بعضي ها قصد و غرض هم نداشته باشند اما اينگونه انديشيدن در واقع همة دين را مسخره گرفتن است. خيلي جاي شگفتي است كه بعضي ها راحت و آسوده مي گويند:
اديسون هم چونكه برق را اختراع كرده و به جامعة بشري خدمتي شايان انجام داده لذا مسلمان و جايش بهشت است!!!، به به، مگر بهشت و دوزخ بر چه اساسي توزيع مي شود!. اگر چنين بود قبل از اديسون كساني ديگر خيلي بهتر و مخلص تر از او عمل مي كردند آري در كنار خانة كعبه به زائران خانة خدا آب مي دادند و مسجد آباد مي كردند. اما خداوند در همان اولين روزهاي دعوت اسلامي حساب آنها را تصفيه كرد و خاطرشان را جمع نمود، (أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) (التوبة:19) (3)
اگر نگاه كوتاهي به قرآن بيفكنيم درمي يابيم كه خير، خداوند از بندگانش خواسته است كه تسليم شوند اما براي شناساندن راه پذيرش اسلام و رسيدن به بهشت جاويداني كه مكرراً قرآن آنرا تكرار مي كند:«خالدين فيها أبداً». پيامبراني فرستاده است تا راه هدايت را از ضلالت تشخيص داده و به مردم باز گويند، پس:
نا برده رنج، گنج ميسر نمي شود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
لذا هدف آفرينش انسان چنانكه خداوند متعال فرمايد: پرستش خداوند است و بس.
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) (الذريات:56)(4)
آنهم نه خود سرانه و بدون كنترل بلكه حساب شده و دقيق، چون اين مرحلة امتحان است. (الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ)(الملك:2) (5)
اصلاً هدف از خلقت، امتحان پس دادن است، مرگ و زندگي براي همين آفريده شده، اصولاً فلسفة زندگي همين است كه خداوند آشكار كند چه كسي بهتر عمل مي كند و منظور از عمل در اينجا اختراعات مادي نيست، رسيدن به كره ماه و مريخ و عمق اقيانوسها و اوج كهكشانها و اختراع برق و اتم و كامپيوتر و انترنت نيست، بلكه هدف از عمل كردن زندگي 24 ساعته را مهاركردن است. يعني لجام زندگي را، لجام نفس اماره را، لجام خواهشات نفساني را بدست نيروي ايمان و تقوا سپردن، از اول صبح تا آخر شب خود را به تاج ايمان به زنجير تقوا مقيد كردن است، و در يك جمله مانند انسان زندگي كردن، چون زندگي بدون ايمان و اسلام و تقوي زندگي انساني نيست. بلكه زندگي حيواني است، هر چند كه طرف مخترع و مكتشف و دانشمند باشد، چون كسي كه قدر نعمت را نشناسد و به صاحب نعمت كه در اينجا پروردگار است احترام نگذارد، چگونه مي توان انسانش ناميد، هر چند كه دكتر و پرفسور هم باشد.
كشمكش زندگي مادي با زندگي معنوي در طول تاريخ ادامه داشته است، به ظاهر ماديت هميشه غالب و پيروز مي نموده است اما در واقع پيروزي و سر بلندي دائم از آن معنويت است قرآن كريم علاوه بر آنكه معجزه و كتاب هدايت است، بزرگترين آرشيو تاريخ هم هست، با نگاهي كوتاه به اين كلام الهي در مي يابيم كه ماديت همواره آشفته و لجام گسيخته به شوق پيروزي برق آسا پيش مي رود تا بدانجا كه پيروان معنويت ظاهرا دچار شكست مي شوند اما در يك چشم بهم زدن طغيان زندگي مادي فرو مي نشيند و حقيقت و معنويت درميان حيرت همگان پيروزي اش را به آرامي جشن مي گيرد. كشمكش رهبر قدرت، ماديت نمرود سركش را با الگوي معنويت ابراهيم بت شكن ملاحظه كنيد چقدر آموزنده و جالب است، كشمكش فرعون سركش مدعي خدايي را با موسي كليم الله ملاحظه كنيد كه از آغاز تولد تا اوج دعوت چگونه صحنه ترسيم مي شود و الله قادر و برتر چگونه موسي را در برابر دشمن انسانيت و معنويت سربلند و پيروز مي گرداند، و جالبتر از همه الگوي ايمان و تقوي محمدمصطفي صلي الله عليه وسلم را ملاحظه كنيد كه دشمنان كينه توز چگونه از هيچ نوع جنايت و خيانتي فرو گذار نمي كردند و همواره سعي داشتند كه حتي نگذارند شمع معنويت بر حجره كوچك آن رسول بزرگوار صلي الله عليه وسلم بتابد و صد نفر شمشير بدست خانة حضرت را محاصره كردند تا مانع گسترش نور توحيد شوند اما خداوند قادر و توانا به آنان نشان داد كه هميشه ماديت پيروز نمي شود بلكه اگر خدا بخواهد ناممكن است كه در مقابل معنويت، ساز و برگ ماديت به پيروزي رسد. لذا صد شمشير برهنه با دويست چشم خيره نتوانست مانع خروج پيامبر رحمت و هدايت صلي الله عليه وسلم از محاصره دشمنان شود. داستان تمام نشد. به عاشقان و شيفتگان ماديت مهلت داده شد تا با مال و قدرت، دو نفر با دست خالي را دستگير كنند، جايزه تعيين مي شود، شيفته جايزه ظاهراً به هدفش نزديك مي شود اما به مرادش نمي رسد، پاهاي اسبش در دامنه كوه، در زمين سخت به زمين فرو مي رود الله اكبر اين چه صحنه اي است جلوتر برويم، تمام اهل مكه بسيج شده اند و براي دستگيري دو نفر دست خالي به در غاري رسيدند كه آنان از فرط خستگي در آن آرميده اند، رد يابشان مي گويد تا اينجا آمده اند،كجا رفته اند نمي دانم يار غار رسول الله صلي الله عليه وسلم مي گويد: اگر آنان پشت پايشان را نگاه مي كردند ما را مي ديدند، اما عنكبوت و كبوتر كه مشغول نگهباني بودند خيال آنها را راحت كرده بودند، و مقياس مادي مي گفت ديگر امكان ندارد كه اينجا انسان رسيده باشد و إلا بايد اين نگهبانان هم اينجا نمي بودند ولي خير.
اگر معبود من آنست كه من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد
خداوند كه آفريدگار ماديت و معنويت است اينجا هم ثابت كرد كه عقل عاقل و فكر متفكر و انديشه انديشمند، و حس درك و فهم باور انسان هرگز در اختيار خودش نيست و إلا نبايد در جهان ديوانه وجود مي داشت، همچنانكه مرگ و زندگي انسان و خواب و بيداري انسان در اختيار خودش نيست عقل و هوش و حواس و فهم و درك و ساير داشته هاي انسان هم در اختيار خودش نيست، اين همه فقط لطف و رحمت الله است كه هر گاه بخواهد هر كس را هر جوري كه رضاي او در آن باشد مي چرخاند، خواص همة چيزها فقط در اختيار اوست اين ارادة اوست كه به آتش قدرت سوزاندن، به آب قدرت غرق كردن، به كارد قدرت بريدن مي دهد و الا بايد آتش نمرود ابراهيم عليه السلام را مي سوزاند و درياي نيل موسي عليه السلام را غرق مي كرد و كارد ابراهيم گلوي اسماعيل را مي بريد و چشمان مشركين قريش رسول الله صلي الله عليه وسلم را در هنگام خروج از خانه مي ديدند و اسب سراقه بايد در دامنه كوه به زمين فرو نمي رفت و پنهانان غار ثور بايد به دست دشمن مي افتادند ولي خير چنين نيست. (وما تشاءون إلا أن يشاء الله رب العالمين)(التکوير:29) (6)
(قل لن يصيبنا إلا ما كتب الله لنا هو مولانا وعلي الله فليتوكل المؤمنون)(التوبة:51)(7).
اين است كه نه در برابر خير مغرور ميشويم و نه در برابر شر به جزع و فزع مي پردازيم بلكه كار و بار خود را به خدا حواله مي سازيم.
آري ماديت طغيان مي كند وصدا مي كند ترس و رعب را حاكم مي كند و ظاهراً دل اهل ايمان و معنويت را در چنگ خود مي گيرد اما معنويت همچون عصاي موسي عليه السلام با كمال آرامش بساط ماديگري را در هم مي چيند و ماديگران اگر مخلص باشند مانند ساحران سر به سجده مي افتند و الا مانند فرعون و فرعونيان شروع به تهمت و دروغ و افترا مي كنند: ( إِنَّ هَذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ) (الأعراف:123)(8)
نتيجه و كشمكش مشركان و منافقان و يهوديان و مسيحيان و مجوسيان با رسول الله صلي الله عليه وسلم را هم ديديم كه چه شد. با اين كه مخالفان و ماديگران پنج مكتب بزرگ انحرافي بود، تمام جهان را در تسخير خود داشتند اما سر انجام پيك معنويت با دست خالي و با سلاح ايمان بر همه جهان پيروز شد و نه تنها به نا اميدان اميد بخشيد، بلكه دشمنانش را به طور غير منتظره اي عفو كرد و نشان داد كه واقعا رسالت معنوي دارد و داغ انتقام پيشاني اش زيبا نيست.
همه اين مقدمه طولاني براي اين بود كه بگوييم متأسفانه امروز ماديگري و ماده پرستان طغيان كرده اند و چنان نعره شادماني سر مي دهند كه بسياري از مؤمنان ساده و ضعيف الإيمان از جو و فضاي مادي آنان متأثر شده اند و نعوذبالله در بعضي از اصول اعتقادشان مشكوك شده اند، و از طرح بعضي پرسشها بر مي آيد كه واقعاً به شك و ترديد افتاده اند، عجبا چقدر خطرناك است كه انسان لجام اعتقادات خودش را بدست كساني بسپارد كه خود فقير و بيچاره اند، به والله بيچاره است كسي كه درباره اسلام شك مي كند در باره پيامبر شك مي كند درباره قرآن شك مي كند ما به همه انديشمندان و پژوهشگران احترام مي گذاريم اما متاسفانه به عرض برسانيم كه وحي و قرآن را تجربه نبوي ناميدن بسيار خطرناك است، شايد خود انديشمند آنقدر قوي باشد كه بتواند خودش را كنترل كند و به كفر و الحاد كشيده نشود كه نتيجه حتمي طرح اينگونه اشكالات در يك جامعة اسلامي چيزي جز هموار كردن راه براي الحاد نيست، بنده شخصاً به كساني بر خوردم كه بدون آنكه بداند كافر شده است، يك هفته كامل وقت گذاشتم نتوانستم به حاجي آقايي كه مدعي است اسلام را از فلان اسلام شناس آموخته است تفهيم كنم كه قرآن كلام الهي است و نبوت يك منصب الهي است، مي گفت از كجا بدانم كه محمد فرستادة خدا و قرآن كلام خدا است، با اين آقا من مشكل اساسي دارم اول يا بايد اسلام را بپذيرد يا رد كند تا اينكه تكليف مشخص شود كسي كه نه كافر است نه مسلمان چگونه مي توان از اسلام با او صحبت كرد. ما هرگز كسي را مجبور نمي كنيم كه به زور اسلام را بپذيرد اما اگر پذيرفت بايد شرايطش را هم بپذيرد، اخيراً تعدادي جاهل توسط يك پير جاهل تر از مريدانش كه خواندن و نوشتن بلد نيست در بعضي مناطق پيدا شده اند كه نماز نمي خوانند و مدعي اند كه منظور از نماز در قرآن كريم ذكر است، و بدون استثناء تمام فريب خوردگاني كه با اين پير گمراه سر و كار دارند سوادشان زير صفر است، حالا چطور به اين جاهل مي توان تفهيم كرد. كه يكي از مهمترين اركان اسلام نماز و فرق بين كافر و مسلمان نماز است، البته دربارة اين افراد نبايد عجله كرد چون فرصتي مهيا نشده كه كسي با آنها صحبت كند و حقيقت را تفهيم كند، اينها انشاء الله بر مي گردند، چون خداي نكرده اگر بر نگردند و اسلام را چنانكه قرآن و پيامبر صلي الله عليه وسلم معرفي كرده اند، قبول نكنند آخرت شان بر باد خواهد رفت، منظور ما در اينجا ذكر يك مثال بود. از نظر نتيجه فرقي بين اين جاهلان و آن تحصيل كرده اي كه نمي تواند بپذيرد قرآن كلام خداست، وجود ندارد. پس بايد اسلام را به طور كامل بپذيريم (ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً ) (البقرة:208) (9)
با توجه به آنچه عرض كرديم كتابي كه در دست داريد تلاشي در همين راستاست، يعني نهادينه كردن اركان ايمان شايد بسيار شنيده و خوانده باشيد كه آمنت بالله و ملائكته وكتبه ورسله و اليوم الآخر و القدر خيره و شره، من الله تعالي و البعث بعد الموت. اركان مهم ايمان است، ولي شايد كمتر كسي از شما بطور مفصل درباره اين اركان خوانده باشد، پس اين كتاب همين هدف را دنبال مي كند.
و مي خواهد دربارة هر يك از اركان فوق بطور نسبتا مفصلي سخن بگويد البته اين تفصيل نسبي در دائرة نصوص است و فرصت تجزيه و تفصيل بيشتر و جود ندارد. شايسته است در اين مقدمه اشاره اي هر چند كوتاه به هر كدام از اركان مذكور داشته باشيم.
آمنت بالله: ايمان به ذات اقدس الهي پايه و اساس زندگي هر دو جهان است، باور داشتن به ذات يگانه او انسان را از جهان بي معنا به جهاني پر از معنا وارد مي كند، انسان را از سر در گمي خارج مي كند، و به محوري وصل مي كند كه بنده مؤمن با پشتوانه اين محور از هيچ قدرت اين جهان نمي ترسد لذا وقتي مي گويد الله اكبر يعني خداي بزرگ و برتر من از همة آنچه در اين جهان وجود دارد به اعتبار قدرت و اختيار بزرگتر و قوي تر است اينجاست كه مؤمن با غرور كامل در عين اينكه در برابر پروردگارش كوچك و خاضع و متواضع است در برابر هر چيز ديگري آزاد و مستقل و تواناست.
موحد چـو در پاي ريزي زرش چو شمشير هندي نهي بر سرش
كه بيم و حراسش نباشد زكس بـر اين است بنياد توحيد و بس
و ملائكته: ايمان به فرشتگان يكي ديگر از پايه هاي ايمان است، مشركين مكه معتقد بودند فرشتگان نعوذبالله دختران خدايند، كه خداوند اين ادعا را رد كرد، پس آنان مخلوقات نوراني هستند كه جز عبادت خداوند و فرمانبرداري از دستورات او تعالي كار ديگري ندارند، هرگز از دستورات او سرپيچي نمي كنند، نقطة ديگري كه دربارة فرشتگان بايد دانست اين است كه گر چه خداوند كارهايي را به آنان محول كرده اما به هيچ عنوان نيازي به آنان ندارد خداوند قادر مطلق و بي نياز از همه چيز و همه كس است اين حكمت و تدبير و اراده و ادارة خداوند است كه باران را به يكي سپرده، مرگ را به ديگري و باد را به ديگري و همچنين، خداوند به هيچ كدام اين فرشتگان نيازي ندارد. هر چه بخواهد بدون اسباب و واسطه، وسيله و معاون و غيره انجام مي دهد فقط اراده او شرط وجود است،(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (يـس:82)(10)
و كتبه: يكي ديگر از پايه هاي ايمان، ايمان و باور داشتن به كتابهاي آسماني است، همه كتابهاي آسماني كه خداوند از آغاز آفرينش بر پيامبرش عليه السلام نازل كرده به همه آنها باور داشتن و همه را از سوي خدا دانستن و كلام خدا دانستن يكي از پايه هاي مهم ايمان است. گر چه عملاً با نزول قرآن كريم خداوند همة كتابهاي آسماني را منسوخ نمود و امروز در سراسر جهان جز قرآن كريم هيچ كتاب آسماني ديگري نيست كه قابل اعتماد و عمل باشد. تنها كتابي كه بايد تمام انسانها تا قيامت بدان عمل كنند قرآن كريم است. و اين فقط قرآن كريم است كه افتخار بزرگ حفاظت الهي نصيب او شده است، تمام كتابهاي آسماني ديگر دستخوش تحريف شده است به جز قرآن كريم كه خداوند فرمود:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (الحجر:9)(11)
و رسله: ايمان به پيامبران هم تقريبا شبيه ايمان به كتابهاي آسماني است، با اين تفصيل كه ما مكلفيم به طور مجمل به همه پيامبران الهي ايمان داشته باشيم اما عملاً شريعت هيچ كدام آنان براي ما قابل عمل نيست. تنها پيامبري كه شريعتش را مفصل شناختن و از آن پيروي كردن بر ما واجب است، شريعت محمدي يعني شريعت خاتم أنبياء حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وسلم است، تنها اين شريعت است كه افتخار بقاء و استمرار تا قيام قيامت را دارد تمام شرايع ديگر با آمدن شريعت محمدي منسوخ شده است. لذا امروز اگر يك يهودي يا مسيحي صد سال عمر كند و تمام اين سالهاي عمرش را فقط به پرستش خداوند طبق شريعت حضرت موسي يا عيسي عليهما السلام بگذارند. هرگز از او پذيرفته نخواهد شد. شريعت موسي و عيسي در زمان خودشان مقبول بوده است. امروز كلمه اخلاص دو جزء دارد، لاإله إلا الله محمد رسول الله جزء اول توحيد و جزء دوم رسالت است. عمل هيچ عمل كنندة قبول نخواهد شد تا اينكه محمد رسول الله را نپذيرد يعني عملش مطابق سنت و روش محمد صلي الله عليه و سلم نباشد. اينجاست كه عقل پرستان در مخمصه گير مي كنند و به زور مي خواهند بقبولانند كه گبر و كليمي و زرتشت همه مسلمانند!! خير، خاطرتان جمع باشد. همانطور كه خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد:(إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْأِسْلامُ) (آل عمران:19) (12)
(وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْأِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ) (آل عمران:85)(13)
( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (المائدة:3)(14)
و در حديث: «رضيت بالله رباً و بالإسلام ديناً و بمحمد صلي الله عليه وسلم نبياً و رسولاً».
و اليوم الآخر: ايمان به روز آخرت يا رستاخيز يكي از پيچيده ترين مسائل اعتقادي بود كه مشركين مكه همواره با پيامبر صلي الله عليه وسلم در بارة آن درگيري داشتند.
زيرا ايمان به روز آخرت با تمام جزئياتش در پردة غيب پنهان است كه براي پذيرش و باور داشتن به آن جز ايمان هيچ نيروي ديگري نمي تواند راهنماي انسان باشد. گر چه قرآن كريم در پاسخ معترضان دلائل عقلي را اقامه كرده است ولي چون مانند بقيه اركان ايمان نماد روشني از آن در دست نيست لذا شيطان بيشتر مي تواند تشكيك كند. خداوند مثال بسيار جالبي در قرآن بيان كرد. وقتي كه زمين خشك ناگاه بر اثر باران تازه مي شود و گياهان خشك سر بر مي آورند، پس طبيعي است كه انسانهاي مرده و استخوانهاي پوسيده هم دوباره زنده شوند. همچنين خداوند دليل محكم ديگري ارائه داد كه وقتي ذات قادر و متعال بدون نقشه قبلي مي تواند ساختمان بسازد، پس از روي نقشة آماده كه ساختن خيلي آسان تر است. پس ايمان به روز آخرت يا رستاخيز با همه جزئياتش از مهمترين اركان ايمان است.
و القدر خيره و شره من الله تعالي: تقدير يا قضاء و قدر چنان مهم است كه اگر انسان از ته دل آنرا بپذيرد در واقع آرامش دائم را براي خودش خريده است، چون همة نابسامانيها و نگراني هاي دروني انسان نتيجة دغدغه و غم و غصه هاي فراواني است كه انسان بر اثر گله و شكايت از حوادث روزگار مي كند. هر چه دغدغه اش بيشتر شود افسردگي و نگراني اش افزايش مي يابد. ايمان به قضاء و قدر اين است كه انسان مؤمن باور و يقين داشته باشد كه هر خير و شري كه در خم و پيچ زندگي به او مي رسد، چيزي جز تقدير الهي نيست. يعني اينكه ذات قادر و متعال سوژة مفصل اين جهان با تمام جزئياتش را تصوير كرده و در لوح محفوظ بايگاني نموده است نه اينكه خداي نكرده پيشاپيش كسي را مجبور كند كه بايد چنين و چنان كني. بلكه با علم ازلي خودش مي دانست كه فلان انسان با اين مقدار امكانات در فلان تاريخ با اختيار خودش اين كار خوب يا بد را انجام خواهد داد. پس به عنوان ذات عالم و آگاه بر خفاياي امور فقط خبر آن حادثه يا حوادث خوب يا بد را ثبت كرده است. چون خداوند نعوذبالله ظالم نيست. ( وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) (فصلت:46)(15)
لذا مي فرمايد: (وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ) (البلد:10)(16)
و در آية ديگري مي فرمايد:(إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً) (الانسان:3)(17)
بنابراين خداوند راه هدايت و ضلالت را مشخص كرده و هر كس را مختار گذاشته است كه به هر راهي مي خواهد برود. حتي راه هدايت به هيچ عنوان اجباري نيست. «لاإكراه في الدين» (بقره:256)(18)
پس خداوند براي بيان راه سعادت و شقاوت، پيامبران عليهم السلام را فرستاده است. «و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا»
( اسراء:15) (19)
پس رسول و پيامبر و كتاب و دعوتگر بخاطر آن است كه اتمام حجت بر مردم تمام شود. بنابراين پس از اتمام حجت و بيان راه هدايت و ضلالت اگر كسي راه حق را نپذيرد و خودش و خانواده اش را از دوزخ نرهاند، تقصير خودش است. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً) (التحريم:6) (20)
هر انسان مؤمن پس از ايمان مكلف است كه خودش و خانواده اش و سپس ساير انسانها را از عذاب جهنم برهاند. ( لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا) (الشورى:7)(21)
پيامبرمان صلي الله عليه و سلم پيامبر رحمت و هدايت است، چون پيامبر براي نجات بشر آمده و پس از ايشان پيامبر ديگري نخواهد آمد. پس مسئوليت تبليغ و بيان حق و حقيقت و نجات انسانها از بدبختي وضلالت مسئوليت اين امت است. (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ) (آل عمران:110)(22)
(وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (آل عمران:104)(23)
پس هر انسان مؤمن بايد خودش را مسئول نجات انسانهاي ديگر بداند. در حديث صحيح كه نعمان بن بشير رضي الله عنه آنرا روايت مي كند پيامبرصلي الله عليه و سلم اسلام را به كشتي تشبيه مي كنند.
« مثل القائم في حدود الله و الواقع فيها كمثل قوم استهموا علي سفينة فصار بعضهم أعلاها و بعضهم اسفلها فكان الذي في أسفلها إذا استقوا من الماء مروا علي من فوقهم فقالوا انا خرقنا في نصيبنا خرقاً و لم نؤذ من فوقنا. فإن تركوهم و ما أرادوا، هلكوا جميعاً و إن أخذوا علي أيديهم نجوا و نجوا جميعاً».
ترجمه: رسول اكرم صلي الله عليه وسلم فرمودند:« مثال كسي كه حدود و قوانين الله را رعايت مي كند و مثال كسي كه رعايت نمي كند. مانند آن گروهي است كه سوار بر كشتي اند و از طريق قرعه كشي بعضيها در طبقة بالا و بعضيها در طبقة پايين قرار گرفته اند. هنگامي كه آنهايي كه در طبقة پايين هستند نياز به آب پيدا مي كنند به طبقة بالا مي روند و از آنجا آب بر مي دارند. آنگاه با هم مشورت مي كنند كه رفتن مكرر به طبقه بالا باعث زحمت براي مسافران آنجا است. لذا ما در طبقة خود در كشتي، سوراخي ايجاد كنيم و از دريا آب برداريم. چنانچه مسافران طبقة بالا، مسافران طبقة پايين را از اين عمل باز ندارند و بگويند ما با آنها كاري نداريم، در نتيجه، كشتي غرق مي شود و تمام سر نشينان آن هلاك و نابود مي شوند. ولي اگر آنها جلوگيري كنند، هر دو گروه نجات مي يابند».
(وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ) (فصلت:33)(25)
پيامبر صلي الله عليه وسلم به علي بن أبي طالب فرمودند: «لئن يهدي الله بك رجلا واحداً خير لك من حمر النعم».
(صحيح بخاري)(26)
با آرزوي اينكه بتوانيم بار سنگين دعوت را تحمل كنيم و آنرا به بهترين وجه به انسانهاي سراسر دنيا برسانيم. خوشا به حال كساني كه درك مي كنند صفاي توحيد و نور رسالت و شهامت و رشادت صحابه و لطف و صميميت اهل بيت را، و خوشا به حال كساني كه اسلام را خالص از هر شائبه و پاك از هر آلايش مي آموزند و مي آموزانند.
والسلام
سپاس و ستايش ويژة پروردگار يگانه است و درود و سلام برخاتم پيامبران حضرت محمد ابن عبدالله صلي الله عليه وآله و سلم و بر ياران و خاندانش باد.
از آنجايي كه نشر علوم اسلامي نقش بزرگ و آشكاري در بيان و شناساندن حقيقت اسلام و محكم كردن پايه هاي اين جنبش، و تحريك امت اسلامي دارد، دانشگاه اسلامي مدينة منوره نيز از راه دعوت و آموزش در جهت تحقق بخشيدن به اين آرمان مقدس تلاش ميكند.
بنابر اين، مركز پژوهشهاي علوم اسلامي دانشگاه جهت سهيم شدن در راه تحقيق اين آرمان بزرگ به نوبة خود برنامه ريزي كرده و طرحهاي علمي و سازندة زيادي را در دست اجرا قرار داده است، از جمله مطالعات عميق و ارزشمندي پيرامون اسلام و مزاياي آن، كه مركز علاقمند است به منظور بالا بردن سطح آگاهي امت اسلامي اينگونه مطالب در ميان جامعة مسلمان منتشر گردد.
مبحث اركان ايمان كه اينك در دست داريد يكي از طرحهاي مركز پژوهشهاي علوم اسلامي است كه از عده اي از استادان دانشگاه خواهش كرده بوديم تا در اين زمينه بطور فشرده چيزي بنويسند. سپس انجمن علمي مركز، آنچه كه استادان مذكور نوشته بودند را مورد تحقيق و بررسي قرار داده و نواقص آنرا بر طرف نموده و به شكلي كه اينك ملاحظه ميفرماييد آمادة چاپ نمود. قابل توجه است همواره تلاش ما بر اين بوده كه رابطة مطالب علمي با دلائل آن از كتاب و سنت، صريح و روشن و آشكار باشد.
از آنجايي كه مركز پژوهشهاي علوم اسلامي علاقمند بود، جامعة اسلامي حتي المقدور به علوم ديني مفيد دسترسي داشته باشد تصميم گرفت، مبحث اركان ايمان به زبانهاي زندة جهان ترجمه و نشر گرديده، و از طريق اينترنت نيز در اختيار عموم قرار گيرد.
از خداوند متعال خواستاريم كه اين تلاش ناچيز ما را مثمر ثمر قرار داده و با فضل و احسان خودش توفيق عنايت فرمايد كه بتوانيم بقية طرحهاي مركز را نيز به بهره برداري برسانيم، كما اينكه از ذات مهربانش مي خواهيم همة ما را به آنچه رضا و خوشنودي او در آنست رهنمون سازد و ما را جزو داعيان هدايت و مددكاران حقيقت قرار دهد.
خدايا! بر بنده ورسول و سرور پيامبرانت حضرت محمد و بر خاندان و يارانش درود و رحمت فرست.
مركز پژوهشهاي علوم اسلامي
اركان ايمان چيست؟
اركان ايمان عبارت است از: ايمان به خدا, ايمان به فرشتگان خدا، ايمان به كتب آسماني، ايمان به پيامبران (عليهم السلام) ايمان به روز رستاخيز و ايمان به تقدير اعم از خير و شر آن. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّين) [1]
«نيكي آن نيست كه رويتان را به سوي مشرق و مغرب آوريد، بلكه نيكوكار آن كسي است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب و پيامبران ايمان آورد».
و مي فرمايد:
(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِه )[2]
«رسول (خدا) به آنچه از (سوي) پروردگارش بر او فرو فرستاده شده ايمان آورده است، و همچنين مؤمنان. هريك به خداوند و فرشتگانش و كتابهايش و فرستادگانش ايمان آورده اند».
و مي فرمايد:
( إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ )[3]
«بي گمان ما هر چيزي را به اندازة مقرر آفريده ايم».
و پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد: «ايمان اين است كه به خدا و فرشتگان و كتابهايش و پيامبرانش و به روز رستاخيز, يقين و باور داشته باشي, و نيز به تقدير, اعم از خير و شر آن».
ايمان عبارت از: اقرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل به جوارح است كه با طاعت و عبادت زياد مي شود و با گناه و معصيت كاهش مي يابد. خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً)[4]
«مؤمنان تنها آنانند كه چون خداوند ياد شود, دلهايشان ترسان گردد و چون آياتش بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگارشان توكل ميكنند, كساني كه نماز مي گذارند و از آنچه به آنان روزي داده ايم انفاق ميكنند؛ اينان همان مؤمنان راستين هستند».
و مي فرمايد:
(وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلّ ضَلالابَعِيداً[5] )
«و هر كس به خداوند و فرشتگانش و كتابهايش و فرستادگانش و روز قيامت كافر شود (بداندكه) به گمراهي دور و درازي گرفتار آمده است».
ايمان زبان: عبارت از ذكر و دعا و امر به معروف و نهي از منكر و تلاوت قرآن و غيره است.
ايمان قلب: مانند اعتقاد به وحدانيت خدا و ربوبيت و الوهيت و اسماء و صفات او تعالي و وجوب عبادت خداي يكتا كه شريك و مانندي ندارد و آنچه كه از نيات ومقاصد در ذيل آن داخل مي گردد, كما اينكه اعمال قلبي نيز در مسماي ايمان داخل است. مانند محبت براي خدا, ترس از خدا، توبه و انابت به بارگاه خدا و توكل برخدا و غيره، و همچنين اعمال جوارح مانند نماز و روزه و بقية اركان اسلام و جهاد في سبيل الله و طلب علم و غيره از همين قبيل مي باشد. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا)[6]
«چون آياتش برآنها خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد».
و مي فرمايد:
(هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ)[7]
« اوست كسي كه در دل مؤمنان آرامش نازل كرد تا ايماني بر ايمان (پيشين) آنان افزون شود».
بنده مؤمن هر چه طاعت و عبادت و وسائل تقربش زياد شود، ايمانش نيز زياد مي شود، و هر چه طاعت و عبادت و اسباب تقربش كم شود ايمانش نيز كم مي شود, پس گناهان و معاصي در ايمان بندة مؤمن سلباً و ايجاباً تأثير دارد, مثلا اگر گناهش شرك اكبر يا كفر اكبر باشد اصل ايمان را باطل مي كند, اما اگر پائين تر از آن باشد كمال ايمان را مي شكند و پاكي آنرا مكدر كرده و ضعيفش مي گرداند, خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشاء [8])
«به راستي خداوند (آن گناه را) كه به او شرك آورده شود، نمي بخشايد و جز آن را براي هر كس كه بخواهد، مي آمرزد».
و مي فرمايد:
(يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ)[9]
«به خداوند سوگند مي خورند آنچه كه نگفته اند و به راستي سخن كفر را گفته اند و پس از ايمانشان كافر شده اند».
و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
(لايَزني الزَاني حِينَ يَزني وَهُوَ مُؤْمِنٌ ولايَسْرِق السَّارِق حِينَ يَسْرِق وَهو مُؤْمِن وَلايَشْرب الخَمْرحين يَشْرَبهاوهومُؤْمِن)[10]
«زنا كننده در حال زنا كردن مؤمن نيست, و دزد در حال دزدي كردن مؤمن نيست و شرابخوار در حال شراب خوردن مؤمن نيست».
ايمان به خداي عزوجل
1- تحقق ايمان:
ايمان به خداي عزوجل با اين اسباب تحقق مي يابد:
اول: اعتقاد به اينكه اين جهان يك آفريدگار دارد, پروردگار يكتايي كه در آفرينش، ملك، تدبير، ادارة امور، روزي دادن، زنده كردن، ميراندن، نفع و ضرر رساندن، و خلاصه در داشتن هر گونه قدرت و اعمال آن يكتا و تنها است و هيچ پروردگاري جز او وجود ندارد, هر چه بخواهد به تنهايي انجام مي دهد و هرگونه بخواهد حكم مي راند, هر كس را بخواهد عزت مي بخشد و هر كس را بخواهد ذليل مي سازد، اختيار و كنترل آسمانها و زمين فقط در دست اوست او بر هر چيزي توانا و داناست و از همه بي نياز است و همه به او نيازمندند, هر امري از آن او، و هر خير و سعادتي در دست اوست, در افعال و كردارش شريك و همتا ندارد و امرِ او را غالب و بالا دستي نيست، تمامي مخلوقات به شمول فرشتگان و جنها و انسانها بندگان او هستند, كه از دائرة ملك و قدرت و ارادة او بيرون نيستند, افعال او را حصر و احاطه نتوان كرد و در شمارش نتوان گنجاند.
و تمام آن خصايص تنها حق اوست، كه او يكتا و بدون شريك است، هيچ احدي جز او شايستگي اين خصايص را ندارد, و نسبت دادن و ثابت كردن اين كمالات يا بخشي از آن براي غير خدا به هيچ عنوان درست نيست؛ چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ [1])
«اي مردم! پروردگارتان را كه شما و پيشينيانتان را آفريده است، پرستش كنيد ذاتي كه زمين را (مانند) بساط و آسمان را (مانند) سقفي برايتان قرار داد. و از آسمان آبي باراند, سپس با آن از انواع فرآورده ها براي روزي شما بر آورد».
و مي فرمايد:
(قُلِ اللّهمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[2])
« بگو خداوندا! اي دارندة فرمانروايي، به هر كسي كه خواهي فرمان روايي دهي و از هر كس كه خواهي، فرمانروايي باز بستاني و هر كس را خواهي گرامي داري و هر كس را خواهي خوار سازي، نيكي به دست توست. به راستي بر هر كاري توانايي».
و مي فرمايد:
(وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِين [3])
«و هيچ جنبنده اي نيست مگر آنكه روزي اش بر (عهدة) خداوند است و (او) قرارگاه و آرامگاهش را مي داند. هر يك (از آنها) در كتابي مبين (ثبت) است».
و مي فرمايد:
(أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[4])
«بدان كه فرما نروايي خاص اوست, پس بزرگ است خداوند, پروردگار جهانيان».
دوم: اعتقاد به اينكه خداوند يكتا بهترين اسماء وكامل ترين صفات را دارا است، كه منحصر به ذات خودش است و بعضي از آن را در كتاب مقدسش يا توسط پيامبر گرامي اش حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم كه خاتم پيامبران و رسولان است بيان داشته است. چنانكه ذات پاكش مي فرمايد:
(وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ[5])
«و خداوند نامهاي نيك دارد, پس به آن (نامها) او را به (دعا) بخوانيد و آنان كه در نامهايش كجروي مي كنند سزاي آ نچه را كرده اند، خواهند ديد».
و رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(إنَّ لله تِسْعَة و تِسعين إسماً مَن أحصَا هَا دَخَلَ الجَنَّة وَهُوَ وِتْرٌ يُحِبُّ الوِتْر[6])
«قطعا خداوند نود و نه (99) اسم دارد كه هر كس آنها را بشمارد وارد بهشت مي گردد و چون او فرد است، عددِ فرد را دوست مي دارد».
اين اعتقاد مبتني بر دو اصل بزرگ است:
اصل اول: اينكه خداوند داراي اسماي نيكو و صفات والايي است كه دلالت بر كمال مطلق او تعالي دارد و هيچگونه عيب و نقصي در اين صفات وجود ندارد پس هيچ مخلوقي در اين صفاتِ كمال نه مانند خداست، و نه با ذات اقدسش در آن صفات شريك است.
از جمله اسماي ذات پاكش «الحي» يعني زندة جاويد است, پس يكي از صفات والايش كه واجب است براي او ثابت شود صفت «حيات» است, البته حيات كامل و دائمي كه لايق ذات بي نياز اوست و در آن انواع كمالات از قبيل «علم» و«قدرت» و غيره وجود دارد. حياتي كه قبل از آن عدم نبوده و بعد از آن فنا نخواهد بود, چنانكه ذات پاكش مي فرمايد:
(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ[7])
«خداوند ذاتي (است كه) معبودي راستين جز او نيست. زنده (و) تدبيرگر (هستي) است و از كمال حيات خداوند اين است كه نه مي خوابد و نه چرت مي زند».
اصل دوم: اينكه خداوند متعال مطلقاً از همه صفات نقص و عيب پاك و منزه است, مانند خواب و ناتواني و جهل و ظلم وغيره، كما اينكه خداوند متعال از مشابهت مخلوقات پاك است، پس الزاماً بايد همة آنچه كه خداوند پاك از خودش نفي فرموده يا رسول گرامي مان از پروردگارش نفي فرموده از او نفي كنيم، با اين اعتقاد كه هر گونه صفت نقصي كه از خداوند نفي گرديد در مقابل، همه صفات كمال به ذات پاكش ثابت مي گردد پس اين دو امر(نفي نقص واثبات كمال) متلازم است، مثلاٌ وقتي ما چُرت و خواب را از او نفي مي كنيم در نفي چرت، اثبات كمال قيوميت است و در نفي خواب اثبات كمال حيات است و به همين ترتيب نفي هر صفت نقصي از خداي عزوجل متضمن اثبات صفت كمالي است كه در مقابل آن قرار دارد, پس كامل فقط اوست و بقيه همه ناقصند. ذات كاملش مي فرمايد:
(لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ [8])
«چيزي مانند اونيست, و او شنواي بيناست».
و مي فرمايد:
(وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ[9])
«و خداوند در حق بندگان ستمكار نيست».
و مي فرمايد:
(وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيماً قَدِيراً[10])
«وخداوند (چنان) نيست كه چيزي در آسمانها و در زمين او را ناتوان سازد».
و مي فرمايد:
(وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً[11]) «و پرورگارت فراموش كار نيست».
ايمان به اسماء و صفات و افعال خداوند بزرگ، يگانه راه شناخت و پرستش آن ذات قدّوس است. زيرا خداوند حكيم در دنيا ديدار خودش را به آشكار امكان پذير نگردانيده و از ديدگان مخلوق پنهان داشته است, و در عوض اين دروازه علمي را باز گذاشته تا اينكه بدينوسيله پروردگار و اله و معبودشان را بشناسند, و بر اساس اين شناخت صحيح و سالم او را بپرستند, پس عابد كسي را مي پرستد كه صفاتش را مي داند و اما «معطِّل» ـ كسي كه صفات را از خداوند نفي مي كند ـ معدوم را پرستش مي كند و ممثِّل ـ كسي كه صفات خداوند را به صفات مخلوقين تشبيه مي كند ـ «يا مجسِّم» در واقع گويا بتي را مي پرستد, و مسلمان خداي يگانه و بي نيازي را مي پرستد كه نه زاده است و نه زاده شده و شريك و همتايي هم ندارد.
شايسته است كه در هنگام اثبات اسماي حسني براي پروردگار امور ذيل رعايت شود:
1- بدون كم وكاست به همه اسماي حسني كه در قرآن و سنت وارد گرديده ايمان داشته باشيم خداوند متعال مي فرمايد:
(هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ[12])
«خدا كسي است كه جز او پروردگار معبودي نيست. او فرمانروا، منزه، بي عيب و نقص، امان دهنده و امنيت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمندچيره، بزرگوار و شكوهمند، والامقام و فرازمند است. خداوند از آنچه شرك مي آورند پاك است».
در سنت ثابت شده كه رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم شنيدند كه شخصي مي گفت:
(اللهم إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَن لَكَ الْحَمد لا إله إِلا أَنت المَنَّان بَديعُ السَّموات والأرض يا ذا الجَلال وَ الإِكْرام ياالحَي يا القيُّوم)
«پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: آيا مي دانيد به چه «وسيله اي» دعا كرد ؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند, فرمود: قسم به ذاتي كه جانم در دست اوست: (لقدْ دَعَا الله بِاْسمِهِ الأَعْظَم الّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أعطي)[13]
«يقيناٌ او خدا را با اسم اعظمش خواند, اسمي كه هر گاه بوسيلة آن خوانده شود اجابت مي كند و هرگاه به اين نام از او چيزي خواسته شود عنايت مي فرمايد».
2- ايمان داشته باشيم كه اين اسمها را كه خداوند خودش بر خود گذاشته كار هيچ مخلوقي نيست بلكه ذات بي نياز او با اين اسمها خودش را ستوده است، پس بنابرين اسماي مقدس او مخلوق و نو پيدا نيست.
3- ايمان به اينكه اسمهاي حسني الهي بر معاني اي دلالت دارند كه در نهايت كمال است, كمالي كه نقص و عيب به هيچ عنوان بدان راه ندارد, پس واجب است كه همچنانكه به خود آن اسمهاي نيكو ايمان داريم به معاني پاك آنها نيز ايمان داشته باشيم.
4- واجب است كه معاني آن اسمهاي نيكو را محترم بشماريم و با تحريف و تعطيل به آنها بي احترامي نكنيم.
5- ايمان به همة احكامي كه هر كدام از آن اسمها تقاضا مي كند, و افعال و اثراتي كه بر آنها مترتب مي شود.
براي توضيح بيشتر امور پنجگانه فوق «سميع» را كه از اسمهاي خداوند است نمونه مي آوريم كه در آن مراعات نكات ذيل واجب است:
ا : ايمان به اينكه «سميع» اسمي از اسمهاي نيكوي خداوند است، بدليل اينكه در قرآن و سنت ثابت شده است.
ب : ايمان به اينكه خداوند خودش خود را «سميع» خوانده و از آن سخن گفته و آنرا در كتاب عزيزش نازل فرموده است.
ج : ايمان به اينكه «سميع» در برگيرندة معناي سمع يا شنوايي است كه صفتي از صفات او تعالي است.
د : وجوب احترام صفت «سمع» يا شنوايي كه اسم «سميع» بر آن دلالت كرده است وعدم تحريف معناي آن, و عدم تعطيل آن.
هـ : ايمان به اينكه خداوند هر چيزي را مي شنود و اينكه شنوايي او همه صدا ها را در بر گرفته است، و ايمان به آثار و نتايجي كه بر چنين شنوايي اي مترتب مي شود مانند وجوب اينكه خدا را در هر حال ناظر و رقيب بداند, و از او بترسد و يقين كامل به اينكه هيچ ذره اي بر خداوند عزوجل پنهان نمي ماند.
شايسته است كه در حين اثبات صفات والاي الله عزوجل نكات ذيل رعايت شود:
1- تمام صفاتي كه در قرآن و سنت براي خداوند آمده, همه را حقيقتاً بدون تحريف و تعطيل براي ذات پاكش ثابت كردن.
2- عقيده داشتن بطور قطع و جزم به اينكه خداوند متعال به تمام صفات كمال متصف است و از تمام صفات عيب و نقص پاك و منزه است.
3- صفات خدا را به صفات مخلوق تشبيه ندادن, زيرا كه ذات پاكش مي فرمايد:
(لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[14])
«چيزي مانند او نيست و او شنواي بيناست».
4- بطور كلي از شناخت كيفيت و چگونگي صفات خداوند نا اميد بودن, زيرا كيفيت صفات خدا را جز خود او هيچكس نمي داند, بنابراين هيچ مخلوقي با تلاش كردن راه به جاي نخواهد برد.
5 - بر حكمت ها و اثراتي كه بر آن مرتب مي شود ايمان آوردن، از قبيل اثبات عظمت خدا و بزرگي و كبريايي كه شايسته ذات پاك اوست، و علو مطلق او تعالي كه توجه دلها بسوي بالا بر آن(كبريا و علو) دلالت دارد، چنانكه سجده كننده در سجده اش مي گويد: (سبحان ربي الأعلي) پاك است پروردگار برتر من.
سوم: اعتقاد داشتن انسان به اينكه خداوند يگانه ذات بر حقي است كه مستحق تمامي عبادتهاي ظاهري و باطني است، او يگانه است و شريك ندارد؛ چنانكه متعالش مي فرمايد:
)وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[15])
«و به يقين در (ميان) هر امتي رسولي را برانگيختيم (با اين دعوت) كه خداوند را بندگي كنيد و از طاغوت بپرهيزيد».
هيچ پيامبري نيست مگر اينكه به قومش گفته است:
(اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ[16] )
«خدا را بپرستيد كه جز او هيچ كارساز ديگري براي شما وجود ندارد».
و همچنين مي فرمايد:
(وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء َ[17] )
«درحالي كه به ايشان دستور داده نشده بود مگر اينكه مخلصانه و حقگرايانه خدا را بپرستند».
و در صحيحين آمده است كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به حضرت معاذ رضي الله عنه فرمودند:
(أَتَدْرِي مَا حَقُّ اللهِ عَلَي العِبَادِ وَ مَا حَقُّ العِبَادِ عَلَي اللهِ) «آيا مي داني كه حق خدا بر بندگان و حق بندگان بر خدا چيست؟» (قُلْتُ: الله و رسولُهُ أَعْلَم)گفتم خدا و رسولش داناترند فرمودند: (حَقُّ اللهِ عَلَى العِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَ لايُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا) «حق خدا بر بندگان اين است كه او را بپرستند و كسي را يا چيزي را به او شريك نياورند» (حق العباد على الله الايعذب من لايشرك به شيئا) «حق بندگان بر خدا اين است كسي كه چيزي براي او شريك نياورده است عذاب ندهد».
و اله بر حق، آن ذاتي است كه دلها به او ميل وكشش پيدا مي كنند، وچنان از محبت او سرشار مي شوند كه محبت غير او در آنها جاي نمي گيرد و چنان به او اميدوار مي شوند كه به غير او اميد نمي برند، و استغناء و سؤال و استعانت و ترس و حذر از او چنان بر دلها چيره ميشود كه به غير او احساس نياز نمي كنند. چنانكه ذات متعالش ميفرمايد:
(لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ[18])
«اين بدين سبب است كه خداوند حق است و آنچه را به جاي او (به نيايش) مي خوانند باطل است و اينكه خداوند بلند مرتبة بزرگ منزلت است».
اين همان توحيد و يكتا دانستن خدا به افعال بندگان است.
اهميت توحيد را مي توان چنين ترسيم كرد:
1- توحيد آغاز و پايان و ظاهر و باطن دين است، و توحيد دعوت پيامبران عليهم السلام است.
2- براي همين توحيد بود كه خداوند مخلوقات را آفريد و پيامبران را مبعوث وكتابهاي آسماني را نازل فرمود، و بر اساس همين توحيد بود كه بشريت به دو دسته تقسيم شد مؤمن و كافر، و رستگار و زيانكار.
3- توحيد اولين فريضه اي است كه انسان به آن مكلف مي گردد و بوسيلة آن به دائرة اسلام پا مي گذارد و يگانه توشه اي است كه انسان در آخرين لحظات زندگي با آن از دنيا كوچ مي كند.
تحقق كامل توحيد اين است كه آنرا از هر گونه شائبة شرك و بدعت و گناه، صاف و پاك نگهداريم. و آن بر دو قسم است: واجب و مستحب. بخش واجب آن سه جزء دارد:
1- اينكه آنرا از شرك كه منافي اصل توحيد است خالص و پاك نگهداريم.
2- اينكه آنرا از بدعتها كه منافي كمال واجب توحيد يا اگر بدعتهاي مكفره باشد طبعاً منافي اصل توحيد است، خالص نگهداريم.
3- اينكه آنرا از گناهان كه در آن تاثير منفي مي گذارد و از پاداش آن ميكاهد خالص نگهداريم. و اما بخش مستحب آنچه كه در زمينه امر شده جنبة استحبابي دارد. مثلاٌ:
الف : تحقق كمال مرحلة احسان.
ب : تحقق كمال مرحلة يقين.
ج : تحقق كمال صبر به حدي كه بنده به غير خدا شكايت نكند.
د : تحقق كمال استغناء كه جز خداوند متعال از هيچ بنده اي چيزي نخواهد.
هـ : تحقق كمال مرحلة محبت يا عبادت كه با انجام عبادات مستحب خودش را نزد خدا محبوب بگرداند.
پس كسي كه توحيد را با تفصيلي كه گذشت تطبيق كند و از شرك اكبر سالم بماند حد اقل پاداشش اين است كه از خلود و دائم ماندن در دوزخ در امان خواهد ماند، و اما كسي كه هم از شرك اكبر و هم از شرك أصغر و هم از مرتكب شدن گناهان كبيره سالم بماند بطور كلي از عذاب آخرت در امان خواهد ماند. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(إنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[19])
«و براستي خداوند (آن را) كه به او شريك آورده شود، نمي بخشد و جز آن هر كسي را كه بخواهد ميبخشد».
و مي فرمايد:
(الذين آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[20])
«كساني كه ايمان آوردند و ايمانشان را به شرك نياميخته اند، آنانند كه امنيت و (آرامش) دارند و آنان هدايت شدگانند».
مقابل توحيد شرك است و آن بر سه قسم است:
1- شرك اكبر كه منافي اصل توحيد است كه خداوند آنرا جز با توبه نمي بخشد، وكسي كه با اين شرك از دنيا برود براي هميشه در دوزخ خواهد ماند. شرك اكبر اين است كه بنده در پرستش براي خداوند شريكي قرار دهد، كه مثل خدا، او را بخواند و به سوي او قصد كند، بر او توكل كند، از او اميد داشته باشد، او را دوست داشته باشد و از او بترسد. خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَار[21]ٍ)
«بي گمان كسي كه به خداوند شرك آورد خداوند بهشت را بر او حرام مي گرداند و جايگاهش آتش (دوزخ) است. و ستمكاران ياوراني ندارند».
2- شرك اصغركه منافي كمال توحيد است و اين شامل هر وسيله و سببي است كه منجر به شرك اكبر مي گردد و مثل قسم به غير الله و رياي اندك.
3ـ شرك خفي، كه به نيت ها و مقاصد مربوط مي شود، يا همان شرك اصغر، چنانكه در شمارة اول و دوم توضيح داده شد.
از محمود بن لبيد رضي الله عنه روايت است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:
(إِنّ أَخْوَف مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ الشرك الأصغر قَالوا و مَا الشِّرك الأصغر يا رسولَ الله قال: الرِّياء[22])
«يقيناً بدترين چيزي كه از آن بر شما مي ترسم شرك اصغر است. صحابه پرسيدند اي رسول خدا شرك اصغر چيست؟ فرمودند: رياء».
عبادت اسم جامعي است كه تمام آنچه را كه خداوند دوست مي دارد و به آن خوشنود مي گردد در بر مي گيرد اعم از عقايد و اعمال قلوب و اعمال جوارح و همه اعمالي كه بنده را به خدا نزديك مي كند.
بنابراين همة آنچه كه خداوند در كتابش و سنت رسولش حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مشروع قرار داده در تعريف عبادت داخل است، عبادت انواع مختلفي دارد، بعضي عبادات قلبي است، مانند اركان ششگانة ايمان، ترس، رجاء، توكل، رغبت، رهبت و غيره، و بعضي عبادات ظاهري است، مانند: نماز و زكات ، روزه ، حج.
عبادت صحيح نمي شود مگر اينكه بر دو اصل مبتني باشد:
اول: اينكه خالص براي خدا انجام گيرد و به او شريك آورده نشود. اين معناي گواهي لااله الا الله است. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ، أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ[23])
«ما اين كتاب را كه در بر گيرندة حق و حقيقت است، بر تو فرو فرستاديم. خدا را پرستش كن و پرستش خود را خاص براي او گردان. هان! تنها طاعت وعبادت خالصانه براي خداست و بس. كساني كه جز خدا سرپرستان و ياوران ديگري را بر مي گيرند، گويند ما آنان را پرستش نميكنيم مگر بدان خاطر كه ما را به خداوند نزديك گردانند، بي گمان خداوند بين آنان در (بارة) آنچه كه در آن اختلاف مي ورزند داوري مي كند، خداوند كسي را كه دروغگوي ناسپاس است هدايت نمي كند».
و مي فرمايد:
(ومَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ[24])
«درحالي كه به ايشان دستور داده نشده بود مگر اينكه مخلصانه و حقگرايانه خدا را بپرستند و نماز بر پا دارند و زكات بپردازند و اين است آيين راستين».
دوم: پيروي از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به اين شكل كه بنده مثل پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم عمل كند بدون اينكه چيزي از آن كم كند يا به آن بيفزايد، و اين معناي گواهي محمد رسول الله است. لذا مي فرمايد:
(قل إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ[25])
«بگو اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را برايتان بيامرزد».
و ميفرمايد:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَانَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [26] )
«وآنچه رسول (خدا) به شما بدهد، آن را بگيريد. و از آنچه كه شما را از آن باز دارد اجتناب كنيد».
و ميفرمايد:
(فلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً[27])
«سوگند به پروردگارت، (در حقيقت) ايمان نياورند، مگر آنكه در اختلافي كه بين آنان در گرفت، تو را داور كنند. آنگاه از آنچه حكم كردي، در خود هيچ دلتنگي نيابند وكاملاً گردن نهند».
عبوديت كامل متحقق نمي شود مگر به دو چيز:
اول: كمال محبت الله، به طوري كه بنده محبت خدا و محبت آنچه كه در نزد خدا محبوب است را بر محبت هر چيز ديگري مقدم بدارد.
دوم: كمال عاجزي و كُرنش براي الله به طوري كه بنده در تنفيذ اوامر و اجتناب از نواهي همواره در برابر او خاضع و فرمانبردار باشد.
پس عبوديت آن است كه كمال محبت وكمال خضوع و تَذَلُّل و خوف و رجاء در آن جمع باشد، و بنده زماني به محبت و خوشنودي خدا مي رسد كه عبوديت را به شكل كامل آن انجام دهد. پس خداوند دوست دارد كه بنده اش با انجام فرايضي كه او را بدانها مكلف كرده خود را به او نزديك كند و هر چه بنده عبادت مستحب بيشتر انجام دهد به خدا نزديكتر مي شود و منزلت او در نزد خداي عزوجل بالاتر مي رود، و به فضل و رحمت او تعالي اين تقرب از اسباب رسيدنش به بهشت خواهد گرديد. خداوند متعال مي فرمايد:
(ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ [28])
«پروردگارتان را با تضرع و پنهاني (به نيايش) بخوانيد، بي گمان او از حد گذرندگان را دوست نمي دارد».
مسلماً شواهد و دلائل وحدانيت خداوند بسيار زياد است. كسي كه به آنها بينديشد و فكرش را بكار اندازد با علم راسخ و يقين كامل مطمئن خواهد شد كه آن ذات پاك يگانه و يكتاست، يگانه در افعال، يگانه در اسمها، يگانه در صفات، و يگانه در الوهيتش. اينك چند نمونه از اينگونه دلائل و شواهد را ملاحظه فرمائيد:
الف : كسي كه به عظمت و ظرافت آفرينش اين جهان،تنوع مخلوقات و نظام دقيق و حساب شده اي كه اين كائنات را مي چرخاند، بينديشد و فكرش را بكار اندازد، به قدرت و وحدانيت خدا يقين خواهد كرد، آري كسي كه در آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش خورشيد و ماه و آفرينش انسان و حيوان و آفرينش نباتات و جمادات بينديشد به يقين در خواهد يافت كه اين نظام خالق و چرخاننده اي دارد كه در اسماء و صفات، در آفرينش و اداره و در عبادت و ألوهيتش يگانه و يكتا است، بنابراين او يگانه ذاتي است كه مستحق پرستش است. چنانكه ذات باعظمتش مي فرمايد:
(وجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُون وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون [29])
« و در زمين كوهها پديد آورديم كه (مبادا) آنرا بجنباند و در آنجا راههاي گشاده نهاديم باشد كه آنان راه يابند و آسمان را سقفي محفوظ قرار داديم و آنان از نشانه هاي آن روي گردانند و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد. هر يك (از ستارگان) در آسمان شناورند».
و مي فرمايد:
(وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِلْعَالِمِينَ[30])
«و از نشانه هايش آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانها و رنگهايتان است. بي گمان در (اين كار) براي دانشوران مايه هاي عبرتي است».
ب : پيامبران و شرايعي كه خداوند فرستاده و آنان را با معجزات و براهين تأييد نموده و احكامي كه براي بندگانش مشروع فرموده، همگي دلالت بر وحدانيت و يگانگي آن ذات پاك است، و اينكه چنين شرايع و احكامي صادر نمي شود مگر از پروردگار حكيم و دانايي كه به مخلوق و مصالح آنان دقيقاً آگاه است. لذا مي فرمايد:
(لقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[31])
«به راستي كه رسولانمان را با دلايل روشن فرستاديم و به آنان كتاب و ميزان نازل كرديم تا با مردم به داد رفتاركنند».
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْأِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقرآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً[32])
«بگو اگر انس و جن گرد آيند بر آنكه مثل اين قرآن آورند، هرگز نمي توانند مثلش آورند و اگر چه برخي از آنان ياور برخي (ديگر) باشند».
ج : فطرت توحيدي اي كه خداوند دلهاي بندگان را بر آن آفريده امر ثابت و مستقري است كه انسان طبعاً به وحدانيت خدا قائل است. لذا هرگاه مشكل و مصيبتي بر او واقع گردد اين فطرت سليم توحيدي را در درون خودش احساس مي كند و بلافاصله بسوي خدا متوجه مي شود. و اگر انسان از شبهات و شهواتي كه فطرتش را دگرگون كرده است نجات يابد در اعماق قلبش جز اقرار و اعتراف به يگانگي و الوهيت و اسماء و صفات پاك او تعالي چاره اي ديگر نخواهد داشت. و جز تسليم در برابر دين و آئيني كه براي رسانيدن آن پيامبرانش را فرستاده راه ديگري نخواهد داشت. لذا مي فرمايد:
(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ، مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ [33])
«پس روي (دل) ات را با حق گرايي تمام به سوي اين دين بگردان. از فطرت الهي كه مردم را بر اساس آن پديد آورده است (پيروي كن). آفرينش خداوند دگرگوني نمي پذيرد. دينِ استوار اين است. ولي بيشتر مردم نمي دانند. انابت كنان به (درگاه او پرستش كنيد) و از او پروا بداريد و نماز بگذاريد و از مشركان نباشيد».
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
«كلُّ مَولُود يُولَد عَلَي الفِطْرة فَأَبَواهُ يُهَوِّدانه او يُنَصِّرانه أو يُمَجِّسَانه، كَمَا تَنْتِجُ البَهِيمَة بَهِيمةً جَمْعَاء هَلْ تُحِسُّونَ فِيها مِن جَدْعَاء ثُمَّ قَرَأَ:(فِطْرت الله الَّتي فَطَرَ النَّاس عليها [34])
«هر كودكي بر فطرت سالمِ اسلام آفريده مي شود اين پدر و مادر (و چه بسا معلم و محيط و عوامل ديگري) هستند كه او را يهودي يا نصرا ني و يا مجوسي بار مي آورند، چنانكه نوزاد چهار پايان نيز بدون شاخ بدنيا مي آيند، آيا ديديد كه در ميان نوزادان آنان شاخ داري باشد؟ سپس اين ارشاد خداوندي را تلاوت فرمودند:«از فطرت الهي كه مردم را بر اساس آن پديد آورده است (پيروي كن)».
ايمان به فرشتگان
1- تعريف آن:
ايمان به فرشتگان، اعتقاد محكم به اين امر است كه خداوند فرشتگان را از نور آفريده كه فطرتاً براي طاعت و پرستش آفريده شده اند.
(لا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ [35])
«ملائكه هر چه خداوند به آنها امر ميكند نافرماني نمي كنند و هر چه امر مي شوند انجام مي دهند».
شب و روز به ذكر و تسبيح خداوند مشغولند و هيچگاه خسته و ملول نمي شوند. تعدادشان را جز پروردگار كسي نمي داند، و خداوند آنانرا به اعمال و وظايف مختلفي مكلف فرموده است. در رابطه با ايمان به فرشتگان خداوند متعال مي فرمايد:
(ولَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِوَالْمَلائِكَةِ[36] )
«بلكه نيكو كار كسي است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان ايمان آورد».
و مي فرمايد:
(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ [37])
«رسول (خدا) به آنچه از (سوي) پروردگارش بر او فرو فرستاده شده، ايمان آورده است و مؤمنان (هم). هر يك به خداوند و فرشتگانش وكتابهايش و فرستادگانش ايمان آورده اند».
و در حديث مشهور آمده كه جبريل عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دربارة ايمان و اسلام و احسان پرسيد كه حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم دربارة ايمان فرمودند: اينكه به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش و روز رستاخيز و به تقدير اعم از خوب و بد آن ايمان و باور داشته باشي.
ايمان به فرشتگان:
ايمان به فرشتگان دومين ركن از اركان ششگانة ايمان است كه به غير آن نه ايمان كسي كامل، و نه قبول مي گردد. مسلمانان در وجوب ايمان به فرشتگان اجماع كرده اند. پس اگر كسي از وجود آنان يا وجود بعضي از آنان كه خداوند آنرا ذكر فرموده منكر شود بدون شك كافر گرديده و با قرآن و سنت و اجماع امت مخالفت كرده است. كه در اين زمينه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعِيدا[38])
«هر كس به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و فرستادگانش و روز قيامت كافر شود بداند كه به گمراهي دور و درازي گرفتار آمده است».
ايمان به فرشتگان هم مجمل و هم مفصل است. ايمان مجمل چند چيز را در بر مي گيرد از جمله:
اول: اقرار به وجود آنان، و اينكه آنان مخلوقي از مخلوقات خداوند هستند كه آنانرا براي پرستش خود آفريده و اينكه وجود آنان حقيقي است، و اينكه ما آنانرا نمي بينيم دليل نيست كه آنها وجود نداشته باشند، چقدر بسيارند مخلوقات كوچكي كه حقيقتا در جهان وجود دارند ولي ما آنها را نمي بينيم.
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم دو مرتبه حضرت جبريل عليه السلام را به شكل حقيقيش ديده اند، و بعضي صحابه رضي الله عنهم بعضي فرشتگان را به شكل انسان ديده اند.
امام احمد در مسند از عبدالله بن مسعود رضي الله عنهما روايت مي كند كه فرمود:
(رَأَي رَسُول الله صلي الله عليه وآله وسلم جبريل في صُورَتِهِ وَ لَهُ ستمأئة جَناح و كُل جناح منها قَد سَدَّ الأُفُق)
«رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم جبريل عليه السلام را به شكل اصلي اش ديده اند كه ششصد بال داشت و هر بال آن افق را پوشيده بود».
و در حديث مشهور جبريل كه مسلم روايت كرده است ثابت شده كه جبريل عليه السلام به شكل مردي آمد كه لباسهايش بشدت سفيد و موهايش به شدت سياه بود هيچ اثري از آثار سفر بر او ديده نمي شد و هيچ كدام از صحابه او را نمي شناخت.
دوم: همان مقام و منزلتي را به آنان دادن، كه خداوند به آنها داده است، يعني اينكه آنان بندگان مأموري از جانب خدايند، كه خداوند به آنان عزت بخشيده و درجاتشان را بلند فرموده و آنها را به خودش نزديك فرموده است، و اينكه بعضي از آنان پيام آور وحي الهي و بعضي ديگر مسؤليت هاي ديگري دارند، و جز كاري كه خداوند توانايي انجام دادن آنرا به آنان بخشيده توانايي هيچ كار ديگري را ندارند، آنان با اين وجود بدون اجازة خدا نه براي خودشان و نه براي ديگران مالك هيچگونه نفع و ضرري نيستند، لذا به هيچ عنوان نه تنها هيچ صفتي از صفات ربوبيت را چنانكه نصاري دربارة روح القدس (جبريل عليه السلام) اعتقاد داشته به آنان نسبت دادن درست نيست، كه حتي انجام دادن ذره اي از انواع عبادت براي آنان، هرگز جايز نيست. خداوند متعال مي فرمايد:
(وقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ، لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ [39])
«گفتند خداوند فرزندي برگرفته است، او پاك (ومنزه) است. بلكه (آن فرشتگان) بندگاني گرامي اند. در هيچ سخني بر او پيشي نمي گيرند و آنان به فرمان او كار مي كنند».
و مي فرمايد:
(لايَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ [40])
«خداوند را در آنچه به آنان فرمان دهد، نافرماني نكنند. و آنچه را كه فرمان مي يابند، انجام مي دهند».
اينقدر ايمان (دربارة فرشتگان) بر هر مرد و زن مسلمان واجب است كه هم بياموزند و هم به آن معتقد باشند و هيچ كس در اين باره معذور شناخته نمي شود.
اما ايمان مفصل به فرشتگان چند نكته را در بر مي گيرد از جمله:
خداوند متعال چنانكه جنيان را از آتش و آدم را از خاك آفريده، فرشتگان را از نور آفريده است و آفرينش فرشتگان قبل از آفرينش آدم عليه السلام بوده است. در حديث آمده است كه:
(خُلَقَتِ المَلائِكَة مِنْ نُور وخٌلَقَ الجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وخُلِقَ آدَم ممَّا وُصِفَ لَكُم[41] )
يعني «فرشتگان از نور و جنيان از آتش شعله ور و آدم از آنچه برايتان توصيف گرديد آفريده شده اند».
فرشتگان مخلوقي هستند كه از بس زيادند جز خداوند متعال هيچ كسي نمي تواند تعداد آنانرا بشمارد، در آسمان جاي چهار انگشت خالي نيست مگر اينكه فرشته اي ايستاده يا در حال سجده است، چنانكه هر روز هفتاد هزار فرشته به بيت المعمور در آسمان هفتم داخل مي شوند و ديگر تا قيامت نوبت به آنان نمي رسد، و در روز قيامت جهنم در حالي احضار مي شود كه هفتاد هزار لجام دارد و هر لجام آنرا هفتاد هزار فرشته مي كشند. شايد درك حقايق جز براي مؤمنان واقعي مشكل باشد لذا خداوند متعال مي فرمايد :
(وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ [42])
«(وشمار) سپاهيان پروردگارت را جز او (كسي) نمي داند».
و در حديث صحيح آمده است حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:
(أَطَّتِ السَّماءُ وَحُقَّ أَنْ تَئُطَّ، مَا فيها مَوضِع قَدَم إِلا وَ فيه مَلَك سَاجِدٌ اَو رَاكِعٌ[43])
«آسمان به ناله درآمد و حق داشت كه بنالد، در همه جاي آن قدمگايي هم خالي نيست مگر اينكه فرشته اي در حال سجده يا ركوع است».
و دربارة بيت المعمور فرمودند:
(يَدْخُلُهُ فِي كُل يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلف مَلَكٍ لا يَعُودُونَ إلَيه[44] )
«هر روز هفتاد هزار فرشته در آن داخل مي شود و ديگر نوبت به آنان نمي رسد».
همچنين مي فرمايند:
(يُؤتي بِجَهَنَّم يَوْمَئِذ لَهَا سَبْعُونَ ألف زمَام، مَعَ كُلِّ زمام سبعونَ ألف مَلَك[45])
«در آن روز جهنم در حالي احضار ميشود كه هفتاد هزار لجام دارد، كه هر لجامي را هفتاد هزار فرشته ميكشد».
از اينجا عدد سرسام آور فرشتگان آشكار مي شود، مثلاً تعداد اين فرشتگان به(4900.000.000) چهار هزار و نهصد ميليون فرشته مي رسد، پس بقية فرشتگان چقدر خواهند بود؟ پاك است پروردگاري كه آنان را آفريده و شمرده و بكار گماشته است.
واجب است كه به فرشتگاني كه خداوند در قرآن كريم و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم در سنت از آنان نام برده اند، ايمان داشته باشيم، بزرگترين آنان سه تا هستند.
اول: جبريل (عليه السلام) كه جبرائيل نيز ناميده مي شود، او همان روح القدس است كه به پيامبران عليهم السلام وحي را مي رساند، وحيي كه دلها با آن زنده مي شود.
دوم: ميكائيل (عليه السلام) ميكال نيز ناميده مي شود، وي مأمور باران است، كه هر جايي خداوند به او دستور دهد مي باراند، باراني كه زمين با آن زنده مي شود.
سوم: اسرافيل (عليه السلام ) او مأمور دميدن در صور است كه بوسيلة آن پايان زندگي دنيا و آغاز زندگي آخرت اعلان مي شود، دميدني كه با آن جسمها زنده مي شود.
4- صفات فرشتگان:
فرشتگان مخلوقاتي واقعي هستند كه اجسام حقيقي دارند و صفات خُلقي و خَلقي خاص به خود را دارند. از جمله:
الف: جثه و توانايي
از نظر آفرينش بسيار بزرگ و از نظر ضخامت بسيار تنومندند، خداوند متعال فرشتگان را به اشكال بزرگ و نيرومندي آفريده است كه با مسؤليتهاي مهمي كه خداوند آنان را بدان مكلف نموده سازگاري دارد.
ب: شكل و قيافه
فرشتگان بال دارند. خداوند متعال بــراي فرشتگان از يك تـا صدها بال آفريده كه جز خداوند متعال كسي تعداد دقيق آنها را نميداند، چنانكه رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم جبريل عليه السلام را با چهره حقيقي آن ديدند كه ششصد بال داشت و تمام اُفق را پوشيده بود.
در اين خصوص خداوند متعال مي فرمايد :
(الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاء [46] )
«ستايش خداي را است، پديد آورندة آسمانها و زمين، (كسي كه) فرشتگان را پيام آوران داراي بالهاي دوگانه و سه گانه و چهارگانه گرداند، هر چه بخواهد در آفرينش مي افزايد».
ج: نيازها
فرشتگان به آب وغذا نياز ندارند. خداوند متعال فرشتگان را طوري آفريده كه به آب و غذا محتاج نيستند، و نه ازدواج مي كنند و نه فرزند مي آورند.
د: درك و شعور
فرشتگان عاقل و داراي قلب هستند، با خداوند سخن گفته اند و خداوند نيز با آنها سخن گفته است، و با حضرت آدم و ديگر پيامبران (عليهم السلام) نيز سخن گفته اند.
هـ : قدرت هنر نمايي
فرشتگان توانائي دارند كه جز شكل اصلي، خود را به هر شكل ديگري در آورند؛ خداوند به فرشتگان قدرت داده كه خود را به شكل مرد در آورند، در اين امر ردِّ بر بت پرستان است كه مدعي بودند كه فرشتگان دختران خدايند. ما نمي دانيم كه آنان چگونه نقش انسان را بازي مي كنند اما بقدري دقيق عمل مي كنند كه مشكل است فرق آنان با انسان تشخيص داده شود.
و : سر انجام، مرگ
همة فرشتگان از جمله ملك الموت در روز قيامت مي ميرند، سپس برانگيخته مي شوند تا اعمالي كه خداوند آنان را بدان مأمور ساخته انجام دهند.
ز : عبادت و پرستش
فرشتگان نيز خداوند را مي پرستند و پرستش آنان عبارت است از: نماز، دعا، ذكر، ركوع، سجده، ترس و محبت وغيره.
از چگونگي عبادت فرشتگان مي توان حالات ذيل را نام برد:
1- دوام و استمرار و عدم خستگي.
2- اخلاص و يكسويي براي خداوند متعال.
3- طاعت مستمر و پاكي از گناه، زيرا از گناه و نافرماني معصومند.
4-كثرت عبادت همراه با تواضع و شكستگي در برابر خدا. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد :
(يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لا يَفْتُرُونَ[47])
«شب و روز تسبيح مي گويند، سستي نمي ورزند».
خداوند مسئوليتهاي فراواني به دوش آنان گذاشته است، از جمله به بعضي از اين مسئوليتها اشاره مي كنيم:
1- حاملان عرش.
2- مأمور به انزال وحي بر پيامبران عليه السلام.
3- نگهبانان بهشت و دوزخ.
4- مأمور بر ابر و باران و گياه.
5- مأمور بر كنترل كوهها.
6- مأمور بر دميدن در صور.
7- مأمور نوشتن اعمال انسانها.
8- مأمور حفاظت انسانها، ولي هر گاه خداوند امري را دربارة كسي مقدر كرده باشد آنها رهايش مي كنند و آن امر واقع مي شود.
9- مأمور به همراهي انسان و دعوت وي به كارهاي خير.
10- مأمور به نطفه در رحم مادر، و دميدن روح در انسان، و نوشتن روزي و عمل، و اينكه فلان انسان بدبخت است يا خوشبخت.
11- مأمور به قبض روح انسان در هنگام مردن.
12ـ مأمور بازجويي در قبر و آنچه كه از نعيم يا عذاب بر آن مترتب مي شود.
13- فرشتگاني كه مأمور رساندن سلام امت به رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم هستند.
لذا بندة مسلمان براي سلام كردن خدمت رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم لازم نيست كه حتماً سفركند و خدمت ايشان برسد، بلكه از هر جايي كه درود وسلام بفرستد فرشتگان سلام او را به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي رسانند. و سفر به مدينة منوره اساساً به نيت نماز در مسجد حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم است.
فرشتگان مسؤليت هاي بسيار ديگري نيز دارند كه آنچه ذكر كرديم مشهور ترين آنها است. دليل آنچه عرض كرديم اين آيات كريمه است كه خداوند متعال مي فرمايد :
(الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا [48])
«كساني كه عرش را حمل مي كنند و آنان كه پيرامون آن (عرش) هستند با ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و به او ايمان دارند و براي مؤمنان آمرزش مي خواهند».
و نيز ميفرمايد:
(قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإذْنِ اللَّهِ[49])
«بگو هر كس دشمن جبرئيل باشد (چه باك) او آن (قرآن) را به حكم خدا بر تو نازل كرده است».
و ميفرمايد:
(وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسكم [50] )
«و چون ببيني، آنگاه كه ستمكاران در سكرات مرگ اند و فرشتگان دستان خود را گشاده اند (و مي گويند:) جانهايتان را بيرون آوريد (شگفت زده مي شوي)».
أ : ايمان آوردن به آنان.
ب : محبت و تعظيم و ذكر فضائل آنان.
د : دوري از آنچه كه فرشتگان ناپسند مي دارند، چون از هر چه كه انسانها ناراحت مي شوند آنها نيز ناراحت مي شوند.
أ : تحقق ايمان، زيرا ايمان جز با، باور داشتن به فرشتگان كامل نمي شود.
ب : با قدرت و عظمت پروردگار متعال آشنا شدن، زيرا عظمت مخلوق دليل بر عظمت خالق است.
ج : رشد و تقويت ايمان در قلب بندة مسلمان، زيرا آشنايي با حالات و صفات و مسؤليات آنان ايمان را زياد مي كند.
د: احساس اطمينان و آرامش، زيرا كه مؤمن وقتي بداند كه خداوند فرشتگاني را براي حفاظت او مكلف فرموده، احساس آرامش مي كند.
هـ : محبت با فرشتگان، چون وقتي انسان مؤمن بفهمد كه فرشتگان به كامل ترين وجه پروردگار متعال را مي پرستند و براي مؤمنين طلب آمرزش مي كنند، طبيعي است با آنها محبت پيدا مي كنند.
و : ناپسند داشتن كارهاي زشت و ناپسند، و گناهان.
ز : و شكر خداوند سبحان بر اين همه لطف و عنايتي كه به بندگانش فرموده، كه اين همه فرشته را مأمور كرده كه از او حفاظت كنند، اعمالش را بنويسند و مشكلات عديدة ديگر او را برطرف كنند
ايمان به كتابهاي آسماني
دستور زندگي:
ايمان به كتابهاي الهي كه بر پيامبرانش ـ عليهم السلام ـ نازل فرموده ركن سوم از اركان ايمان است، زيرا خداوند متعال از لطف و رحمتي كه بر مخلوقاتش دارد جهت هدايت آنان پيامبرانش را با معجزاتي فرستاده و بر آنان كتابهايي نازل فرموده تا اينكه سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت برايشان متحقق گردد، و تا اينكه منهج و برنامه و دستور العملي باشد كه انسانها درصورت اختلاف بدان رجوع كنند. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[51])
«به راستي كه رسولانمان را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان نازل كرديم تا با مردم به داد رفتار كنند».
و مي فرمايد :
(كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ[52])
«مردم يك امت (گروه) بودند، آنگاه خدا پيامبران را مژده آور و بيم دهنده بر انگيخت و با آنان كتاب (آسماني) را به راستي فرو فرستاد تا در آنچه در آن اختلاف دارند ميان مردم حكم كنند».
(1) حقيقت آن:
ايمان به كتب آسماني تصديق جازم به اين امر است كه خداوند متعال كتابهايي دارد كه بر پيامبرانش عليهم السلام نازل فرموده، كه اين كتابها كلام حقيقي خداوند و نور و هدايت است، و اينكه مطالب آنان حق و صدق و عين عدالت است كه پيروي از آن و عمل بدان واجب است، و تعداد آنها را جز خداوند كسي نمي داند. در تأئيد اينكه خداوند كلام دارد.
مي فرمايد:
(وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكلِيماً [53])
«وخداوند (بدون واسطه) با موسي صحبت كرد».
و مي فرمايد :
( وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّه[54])
«و اگر كسي از مشركان از تو امان خواست به او امان ده تا كلام خدا را بشنود».
(2) حكم آن:
ايمان به همه كتابهايي كه خداوند متعال بر پيامبرانش عليهم السلام نازل فرموده واجب است و با اين باور كه خداوند حقيقتاً بدانها سخن گفته و اينكه آنها از سوي خداوند فرود آمده اند و مخلوق نيستند، كسي كه كتب آسماني يا از بخشي از آنها را انكار كند كافر مي شود. خداوند متعال مي فرمايد:
( يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعِيداً [55])
« اي مؤمنان! به خداوند ورسولش وآن كتابي كه بر رسولش فرو فرستاده و آن كتابي كه پيش از اين نازل كرده است ايمان آوريد. وهر كسي كه به خدا وفرشتگانش وكتابهايش و فرستادگانش و روز قيامت كافر شود (بداندكه) به گمراهي دور و درازي گرفتار آمده است».
فوايد بسياري مي توان براي ايمان به كتابهاي آسماني نام برد، از جمله اينكه:
الف: تا كتاب نازل شده بر پيامبر اساس و مرجع امت باشد كه جهت شناخت دينشان به آن رجوع كنند.
ب: تا كتاب نازل شده بر پيامبر داور عادلي باشد كه امت در صورت بروز هر گونه اختلاف بدان رجوع كنند.
ج: تا پس از وفات پيامبر در هر زمان و مكاني كتاب دين الهي را حفاظت و نگهداري كند، چنانكه در دعوت پيامبر بزرگوار صلي الله عليه وآله و سلم چنين حالي پيش آمد.
د: وتا اينكه اين كتابها حجت خدا بر مردم باشد، كه قدرت مخالفت با آن و خروج از دائرة آنرا نداشته باشند.
(كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ[56] )
« مردم يك امت(گروه) بودند، آنگاه خدا پيامبران را مژده آور و بيم دهنده بر انگيخت و با آنان كتاب (آسماني) را به راستي فرو فرستاد تا در آنچه در آن اختلاف دارند ميان مردم حكم كند».
(4) چگونگي ايمان به كتب آسماني
ايمان به كتب آسماني دو گونه است اجمالي و تفصيلي:
ايمان مجمل: اين است كه باور داشته باشي كه خداوند متعال كتابهايي را بر پيامبرانش عليهم الصلاة و السلام نازل فرموده است.
و ايمان مفصل: اينكه به همه كتابهايي كه خداوند متعال در قرآن كريم از آنها نام برده است ايمان و باور داشته باشي، مانند قرآن و تورات و انجيل و زبور و صحف ابراهيم و موسي، و همچنين ايمان داشته باشي كه خداوند متعال علاوه از اين نيز، كتابهايي بر پيامبرانش عليهم السلام نازل فرموده كه نامها و تعداد آنها را جز آنكه نازل فرموده كسي نمي داند.
همة اين كتابها آمده است تا اينكه توحيد تحقق يابد يعني خداوند به يكتايي پرستيده شود و اعمال نيكو انجام گيرد، و از شرك و فساد در روي زمين جلوگيري بعمل آيد. اصولاً دعوت تمام انبياء عليهم السلام يكي است گرچه در شرائع و احكام متفاوت باشند. ايمان به كتابهاي آسماني اقرار به نزول آنها بر پيامبران گذشته است. و ايمان به قرآن، اقرار به آن و پيروي از دستورات آن است. خداوند متعال مي فرمايد:
(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ[57])
«رسول( خدا) بر آنچه از (سوي) پروردگارش فرو فرستاده شده ايمان آورده است و مؤمنان (هم) هر يك به خداوند و فرشتگانش و كتابهايش و فرستادگانش ايمان آورده اند».
و مي فرمايد:
(اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلا مَا تَذَكَّرُون[58])
«از آنچه از سوي پروردگارتان به سوي شما فرو فرستاده شده است پيروي كنيد و به جاي او از دوستان (و سروران ديگر) پيروي مكنيد چه اندك پند مي پذيريد».
قرآن كريم نسبت به كتابهاي آسماني گذشته چندين امتياز و برتري دارد، از جمله:
1- قرآن كريم با لفظ و معنا و تمام حقايق كوني و علمي اي كه در آن وجود دارد معجزه است.
2- قرآن آخرين كتاب آسماني است كه خداوند بوسيلة آن به نزول كتابهايش پايان داده، همچنانكه با پيامبرمان صلي الله عليه وآله وسلم به بعثت پيامبرانش پايان داده است.
3- خداوند بر خلاف كتابهاي ديگر كه در آنها تحريف شد مسؤليت حفاظت قرآن كريم از هر گونه تحريف و تبديل را خود به عهده گرفته است.
4- قرآن كريم تصديق كنندة كتابهاي پيش از خود و غالب بر آنها است.
5- كما اينكه قرآن كريم ناسخ تمام كتابهاي آسماني گذشته است.
خداوند متعال مي فرمايد:
(مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَ لَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[59])
«(قرآن) سخني نبود كه (به دروغ) بربافته شده باشد. بلكه تصديق كنندة كتابي است كه پيش از آن است و بيانگر هر چيزي، و براي گروهي كه ايمان مي آورند )ماية) هدايت و رحمت است».
(5) مطالب كتابهاي گذشته:
يقين و باور داريم كه آنچه در كتب گذشته خداوند متعال به پيامبرانش عيلهم السلام نازل فرموده حق است و هيچ شك و شبهه اي در آن نيست. ولي معنايش اين نيست كه آنچه اكنون در اين كتابها درج است و در اختيار اهل كتاب قرار دارد بپذيريم، زيرا اين كتابها تحريف شده و به آن حالت اصلي اي كه خداوند متعال به پيامبرانش عليهم السلام نازل فرموده باقي نمانده است.
آنچه يقيناً مي دانيم كه خداوند متعال نازل فرموده همانست كه در كتاب عزيزش از آن خبر داده است. چنانكه مي فرمايد:
(أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى، وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى، أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى، وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى، وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى، ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الاَوْفَى[60])
«آيا به آنچه كه در: صحيفه هاي موسي بود، خبر داده نشده؟ (و نيز در صحيفه هاي) ابراهيمي كه وفا گذارد؟ (بااين پيام:) كه هيچ بردارنده اي بارِ گناه ديگري را بر نمي دارد. و آنكه انسان جز آنچه كرده است، ندارد. و آنكه (حاصل ) تلاشش ديده خواهد شد. آنگاه به آن (تلاش) جزايي هر چه تمامتر به او خواهند داد».
و مي فرمايد:
(بَلْ تؤثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا، وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى، إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى، صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي[61])
«حق اين است كه زندگي دنيا را بر مي گزينيد و آخرت بهتر و ماندگارتر است بي گمان اين (گفته) در صحيفه هاي نخستين (هم) بود صحيفه هاي ابراهيم و موسي».
آنچه در قرآن كريم آمده تعبدي و عمل كردن به آن الزامي است، و اما آنچه در كتب آسماني گذشته آمده اگر مخالف با شريعت ما باشد خود به خود متروك است نه به دليل اينكه باطل بوده، ممكن است در زمان خودش حق بوده باشد، ليكن ما مكلف به آن نيستيم، زيرا كه با شريعت ما منسوخ شده است، و اگر موافق شريعت ما باشد مسلماً حقي است كه شريعت اسلام بر درستي آن دلالت كرده است.
كتابهاي آسماني كه در قرآن و سنت از آنها نام برده شده است عبارت اند از:
1ـ قرآن كريم:
قرآن كريم كلام خداوند است كه خداوند متعال آنرا بر خاتم انبياء و رسولمان حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم نازل فرموده است، وي آخرين كتاب نازل شدة آسماني است كه خداوند حفاظت آنرا از هر گونه دستبرد و تحريف، خود به عهده گرفته و آنرا ناسخ تمام كتب آسماني ديگر قرار داده است. لذا مي فرمايد:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[62])
«بي گمان ما قرآن را فرو فرستاده ايم و به راستي ما نگهبان آن هستيم».
و مي فرمايد:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّه) [63]
« و (اين) كتاب را به راستي (و) تصديق كنندة كتابي كه پيش از آن است و بر آن حاكم است به تو نازل كرديم، پس در ميان آنان به آنچه خداوند نازل كرده است، حكم كن».
2ـ تورات:
تورات كتابي است كه خداوند بر حضرت موسي عليه السلام نازل فرموده و آنرا نور و سبب هدايت قرار داده كه پيامبران و علماء بني اسرائيل بر اساس آن حكم مي كرده اند.
توراتي كه ايمان آوردن به آن واجب است همان كتابي است كه خداوند بر موسي عليه السلام نازل فرموده و نه تورات تحريف شده اي كه امروز در اختيار اهل كتاب قرار دارد. خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدىً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ [64])
«ما تورات را كه هدايت و نور در خود دارد، نازل كرديم. پيامبراني كه (در برابر احكام الهي) تسليمند، براي يهود و (همچنين) عالمان رباني و احبار به آنچه ازكتاب خدا حافظ گردانده شده اند و بر آن گواه بودند، به آن حكم مي كنند».
3ـ انجيل:
انجيل كتابي است كه خداوند متعال بر حضرت عيسي عليه السلام نازل فرموده، و كتاب هاي آسماني پيش از خود را حق دانسته و تصديق كرده است.
و انجيلي كه ايمان آوردن به آن واجب است همان كتابي است كه خداوند آنرا با اصول صحيحش بر حضرت عيسي عليه السلام نازل فرموده و نه انجيل هاي تحريف شده اي كه امروزه در نزد اهل كتاب قرار دارد. در همين رابطه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْأِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ[65])
«و در پي آن عيسي فرزند مريم را، تصديق كنندة آنچه پيش از او بود ـ كه تورات است ـ فرستاديم و به او انجيل را كه هدايت و نور در خود داشت وتصديق كنندة آنچه پيش از آن بود كه تورات است و هدايت و پند براي پرهيزگاران، به او داديم».
از جمله مطالبي كه تورات و انجيل در بر داشته اند بشارت به رسالت پيامبر عزيزمان حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم است كه خداوند متعال مي فرمايد:
( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بالمعروف وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيهم الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِم[66] )
«كساني كه از رسولي پيروي مي كنند كه پيامبر درس ناخوانده اي است كه او را نزد خويش در تورات و انجيل نوشته مي يابند. آنان را به (كارهاي) پسنديده فرمان مي دهد و آنان را از (كارهاي) ناپسند باز مي دارد، و پاكيزه ها را براي آنان حلال مي گرداند و نا پاكيزه ها را براي آنان حرام مي شمارد و بار گرانشان و قيد (وبند) هايي را كه بر (عهدة) آنان بود، از (دوش) شان بر مي دارد».
4 ـ زبور:
زبور كتابي است كه خداوند متعال آنرا بر داود عليه السلام نازل فرموده است. و زبوري كه ايمان بدان واجب است همان كتابي است كه خداوند متعال بر داود عليه السلام نازل فرموده و نه تحريفاتي كه توسط يهود در آن بعمل آمده است. خداوند متعال مي فرمايد :
(وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً [67])
«و به داود زبور داديم».
5 ـ صحيفه ها:
منظور صحيفه هايي است كه خداوند متعال به حضرت ابراهيم و حضرت موسي عليهما السلام عنايت فرموده و اينك اين صحيفه ها ناپديد هستند و هيچ اثري از آنها در دست نيست، جز اينكه در قرآن كريم و سنت مطهره از آنها ياد شده است. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
( أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى، وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى، أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى، وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى، وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى، ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى [68] )
«آيا به آنچه كه در صحيفه هاي موسي بود، خبر داده نشد؟ (يا از آنچه در صحف ابراهيم بوده است، با خبرش نكردنده اند؟) ابراهيمي كه (وظيفة خود را) به بهترين وجه ادا كرده است.(در صحف ايشان آمده است) كه هيچكس بار گناهان ديگري را بر دوش نميكشد. واينكه براي انسان پاداش و بهره اي نيست جز آنچه خود كرده است و براي آن تلاش نموده است. و آنكه (حاصل) تلاشش ديده خواهد شد. آنگاه به آن (تلاش) جزايي هر چه تمامتر به او خواهند داد».
و مي فرمايد:
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى،وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى، بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا، وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى، إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى، صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى [69])
«به راستي هر كه پاك گشت، رستگار شد و نام پروردگارش را ياد كرد، و نماز گزارد. حق اين است كه زندگي دنيا را بر مي گزينيد و آخرت بهتر و ماندگارتر است. بي گمان اين (گفته) در صحيفه هاي نخستين (هم) بود. صحيفه هاي ابراهيم و موسي».
ايمان به پيامبران
(1) ـ اهميت و تعريف آن:
ايمان به پيامبران عليهم السلام: يكي از اركان (ششگانه) ايمان است كه ايمان بندة مسلمان بدون آن كامل نمي شود.ايمان به پيامبران عليهم السلام عبارت از اعتقاد جازم به اين امر است كه خداوند پيامبران و رسولاني دارد كه جهت تبليغ و رساندن دستوراتش آنانرا برگزيده است، كسي كه از آنان پيروي كند رستگار مي شود و كسي كه نافرماني شان كند خوار و ذليل مي گردد، و اينكه آنان آنچه از سوي خدا بر آنان نازل شده بود به بهترين و كاملترين وجه رسانده اند و امانت را ادا كرده و امتشان را نصيحت كرده و در راه خدا به حق جهاد كرده و اقامة حجت فرموده اند، و از آنچه كه براي تبليغ آن فرستاده شده اند ذره اي تغيير نداده و تبديل و كتمان نكرده اند.
همچنين به تمام آنان ايمان داريم، چه كساني كه خداوند از آنان نام برده و چه كساني كه نام نبرده است، كما اينكه هر پيامبري درباره پيامبر بعد از خود مژده مي دهد و پيامبر بعدي، پيامبر قبلي را تصديق مي كند. توضيح اين مطلب را در كلام مقدس الهي ملاحظه كنيد:
( قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسى َ وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[70] )
«بگوييد خدا وآنچه كه به ما فرو فرستاده شده و آنچه كه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگان يعقوب فرو فرستاده شده و آنچه كه به موسي و عيسي داده شده و (نيز) آنچه كه به (ديگر) پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده است، ايمان آورده ايم. بين هيچ كس از آنان تفاوتي نمي گذاريم. و فرمانبردارِ او (خداوند) هستيم».
كسي كه يك پيامبر را تكذيب كند گويا تمام پيامبران را تكذيب كرده است، و كسي كه از يك پيامبر نافرماني كند گويا از تمام پيامبران نافرماني كرده است. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً أُولَئِكَ هم الْكَافِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِينا)[71]
«به راستي آنان به خدا و فرستادگانش كفر مي ورزند و ميخواهند در ميان خدا و فرستادگانش جدائي بيندازند و مي گويند به برخي ايمان مي آوريم و برخي (ديگر) را انكار مي كنيم و مي خواهند بين اين (و آن) راهي برگزينند اين گروه در حقيقت كافرند و براي كافران عذابي خوار كننده آماده ساخته ايم».
(2) ـ حقيقت نبوت:
نبوت واسطه بين خالق و مخلوق در تبليغ شريعت اوست، كه خداوند بر هر كسي بخواهد منت مي گذارد و هر كسي را بخواهد از ميان مخلوقاتش (بندگانش) بر مي گزيند، هيچ كس ديگري غير از ذات پاك او اختياري در اين باره ندارد لذا مي فرمايد:
(اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ[72])
«خداوند از فرشتگان و (نيز) از مردمان رسولاني بر مي گزيند، خداوند شنواي بيناست»
نبوت بخشيده مي شود كسب نمي شود، با كثرت طاعت و عبادت بدست نمي آيد، و نه با اختيار پيامبر يا طلب او، اين فقط انتصابي است كه هر كسي را خداوند متعال بخواهد بر مي گزيند، لذا مي فرمايد:
(اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُوَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيب [73])
« خداوند به سوي (حقيقت) خويش هر كس را كه بخواهد بر مي گزيند و هر كس را كه رو به سوي او مي نهد، به سوي خويش هدايت مي كند».
اول: نجات دادن انسانها از عبادت و بردگي مخلوق و ترغيب آنان به سوي آزادي و پرستش خالق، چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[74])
«و تو را جز ماية رحمت براي جهانيان نفرستاده ايم».
دوم: شناساندن هدف يا انگيزة آفرينش انسانها به آنان، و بيان اينكه هدف آفرينش فقط يكتا دانستن و پرستش ذات باري تعالي است كه جز بوسيله پيامبران عليهم السلام كه خداوند خودش آنان را برگزيده و بر جهانيان برتري داده شناخته نمي شود، چنانكه مي فرمايد:
]وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[75])
« به يقين در ميان هر امتي رسولي را بر انگيختم (با اين دعوت) كه خداوند را بندگي كنيد و از طاغوت بپرهيزيد».
سوم: اينكه با فرستادن پيامبران بر انسانها اتمام حجت كند. لذا مي فرمايد:
(رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيما[76])
« رسولاني مژده آور و بيم دهنده (فرستاديم) تا براي مردم پس از (ارسال) رسولان بر خداوند حجتي (در ميان) نباشد و خداوند پيروزمند فرزانه است».
چهارم: بيان بعضي غيبياتي كه انسانها نمي توانند با عقل خودشان آنها را در يابند مانند اسمها و صفات خداوند، شناخت فرشتگان و روز آخرت وغيره.
پنجم: اينكه خداوند پيامبران را اخلاق فاضله وكامل عنايت فرموده و آنان را از هرگونه شبهات و شهوات پاك و معصوم قرار داده و سپس الگو و سرمشق امت هايشان گردانيد. چنانكه مي فرمايد:
(أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَده[77])
« اينان (پيامبران) كساني اند كه خداوند (آنان را ) هدايت كرده است، پس به شيوه آنان اقتدا كن».
و مي فرمايد:
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[78])
«براستي براي شما، در رسولِ خدا سرمشقي نيكو ست».
ششم: اصلاح و تزكيه و تطهير نفوس انسانها و بر حذر داشتن آنان از همة آنچه كه براي آنان عيب شمرده مي شود، چنانكه مي فرمايد:
(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة[79] )
«اوست كه در ميان درس ناخواندگان رسولي از خود آنان بر انگيخت كه آياتش را بر آنان مي خواند و آنان را پاك مي دارد و به آنان كتاب و حكمت مي آموزد».
رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق[80])
«جز اين نيست كه من مبعوث شده ام تا اينكه پايه هاي اخلاق را تكميل كنم».
(4) مسؤليت انبياء عليهم السلام:
پيامبران عليهم السلام مسؤليتهاي بسيار والا و ارزشمندي دارند از جمله:
أ : تبليغ شريعت و دعوت مردم به سوي پرستش خداي يكتا و ترك پرستش غير او. چنانكه مي فرمايد:
(الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً[81])
« (همان ) كساني كه پيامهاي خداوند را مي رسانند و از او مي ترسند و جز خدا از كسي نمي ترسند، و خدا ( به عنوان ) حسابرس، بس است».
ب: بيان آنچه كه خداوند بعنوان دين نازل فرموده، چنانكه مي فرمايد:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ [82])
«و به تو قرآن نازل كرديم تا براي مردم روشن سازي آنچه را كه بر آنان فرو فرستاده شده است و باشد كه انديشه كنند».
ج : راهنمايي امت به سوي خير و باز داشتن آنان از هر گونه شر و بشارت دادن آنان به اجر و پاداش وآنان را ترساندن از سزا و عقاب چنانكه مي فرمايد:
( رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ[83])
«رسولاني مژده آور و بيم دهنده».
د : اصلاح انسانها با رهبري پاك و الگوي نيك در گفتار و كردار.
هـ : اقامت شريعت و تطبيق آن در ميان بندگان.
و : گواهي آنان در روز قيامت بر امت هايشان به اينكه آنان رسالت خويش را به بهترين وكامل ترين وجه ممكن رسانيده اند.
چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
( فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاءِ شَهِيدا[84])
«پس (حالشان) چگونه است، آنگاه كه از هر امتي گواهي (در ميان ) آوريم و تو را بر اين امت گواه بياوريم».
(5) اسلام دين همه انبياء:
اسلام دين همه پيامبران ورسولان عليهم السلام است. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْأِسْلامُ[85])
« بي گمان دين (حق) نزد خداوند، اسلام است».
همه انبياء عليهم السلام به سوي يكتا پرستي و ترك پرستش غير الله مي خوانند، اگر چه شرايع و احكام شان با هم متفاوت باشد اما در اصل كه توحيد است با هم متفقند چنانكه رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(الانبياء إخوة لعلات[86])
«پيامبران با يكديگر مثل برادر مادري اند».
(6) پيامبران و علم غيب:
پيامبران عليهم السلام نيز انسانند و غيب نمي دانند، علم غيب از خصائص خداوند است و نه از صفات انبياء عليهم اسلام، زيرا آنان نيز مانند بقية انسانها، انسانند كه مي خورند و مي آشامند، و ازداوج مي كنند، و مي خوابند و مريض مي شوند و خسته مي شوند. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
]وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَوَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاق[87])
«و پيش از تو رسولاني نفرستاديم مگر آنكه (آنها هم مانند همه) خوراك مي خوردند و در بازارها راه مي رفتند».
و مي فرمايد:
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّيَّةً[88])
« و به راستي پيش از تو رسولاني فرستاده ايم و براي آنان همسران و فرزنداني قرار داديم».
پس انبياء عليهم السلام نيز همانند ديگر انسانها غمگين مي شوند، خوشحال مي شوند، تلاش مي كنند نشاط و حركت دارند، فرق اين است كه آنانرا خداوند جهت تبليغ دينش برگزيده است و از غيب جز همان قسمتي كه خداوند آنانرا آگاه كند چيز ديگري نمي دانند. چنانكه مي فرمايد:
(عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً[89])
« (پروردگارم ) داناي غيب است، و كسي را بر غيب خويش آگاه نمي سازد مگر كساني از رسولاني را كه خود بپسندد. كه او پيشاپيش و پشت سر او نگهباني رهسپار مي كند».
و مي فرمايد:
(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ [90])
«بگو: من فقط بشري مانند شما هستم كه به من وحي مي شود كه معبودتان، معبودي يكتاست».
(7) عصمت پيامبران:
خداوند متعال جهت تبليغ رسالت خويش بهترين وكاملترين بندگان خودش را برگزيده است، چه از جهت تندرستي و چه از جهت اخلاق و رفتار، و آنانرا از گناهان كبيره معصوم قرار داده و از هر گونه عيب و نقصي دور داشته است، تا اينكه وحي الهي را به امت هايشان برسانند، و به اتفاق امت آنان در تبليغ رسالت الهي معصوم هستند. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[91])
« اي رسول، برسان آنچه را كه از (جانب) پروردگارت به سوي تو فرستاده شده است. اگر (اين كار) را نكني رسالتش را نرسانده اي و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ مي كند».
و مي فرمايد:
( الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلايَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّه حَسِيباً[92])
« (همان) كساني كه پيامهاي خدا را مي رسانند و از او مي ترسند و جز خدا از كسي نمي ترسند و خداوند (به عنوان) حسابرس بس است».
و مي فرمايد:
(ِليعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً[93])
«تا معلوم بدارد كه رسالتهاي پروردگارشان را به انجام رسانده اند. و (خداوند) به آنچه كه در نزد آنان است احاطه دارد و با شمارش همه چيز را بر شمرده است».
و اگر چنانچه در غير امر تبليغ از يكي از آنان گناه صغيره اي سر بزند خداوند آنرا بر ايشان بيان ميكند و آنان بلافاصله توبه مي كنند و به سوي پروردگارشان رجوع مي كنند، گويا اينكه چيزي نبوده است و بدينوسيله مقام و منزلتي برتر از گذشته كسب مي كنند، بنابر اين خداوند متعال به پيامبرانش علهيم السلام صفات و ويژگي هاي اخلاقي فوق العاده اي عنايت فرموده و آنانرا از هر آنچه از قدر و منزلت آنان بكاهد بدور داشته است.
(8) تعداد پيامبران و بهترين آنان
تعداد رسولان عليهم الصلاه و السلام تا سي صد و چند نفر ثابت است. زيرا وقتي از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم درباره تعداد آنان پرسيده شد فرمودند:
(ثلاثمائة و خمس عشره جماً و غفيراً[94])
ولي پيامبران از اين تعداد خيلي بيشترند و داستان بعضي از آنها را خداوند متعال در كتاب عزيزش بيان فرموده است. از جمله از بيست و پنج رسول و نبي نام برده است. چنانكه مي فرمايد:
(وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ[95])
«و رسولاني)فرستاديم) كه پيش از اين داستان آنان را بر تو باز گفتيم و رسولاني كه حكايت آنان را بر تو باز نگفته ايم».
و در جاي ديگر ميفرمايد:
(وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيم وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلّاً هَدَيْنَا وَنُوحاً هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطاً وَكُلّاً فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ و منْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم[96])
«و اين حجتِ ماست. آن را به ابراهيم بر (ضدِ) قومش داديم. هركس را بخواهيم در مراتب (و منزلت) فرا مي بريم، بي گمان پروردگارت كاردانِ داناست. و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، هر يك (از آنان ) را هدايت كرديم و به نوح (نيز) پيش از اين راه نموديم. و از فرزندان او (ابراهيم ) داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون (را نيز هدايت كرديم). و بدينسان به نيكوكاران پاداش مي دهيم. و (نيز) زكريا و يحيي و عيسي و الياس (را هدايت كرديم) هر يك (از آنان) از صالحان بودند. و (نيز) اسماعيل و يسع و يونس و لوط (راهدايت كرديم) و هر يك ( از آنان ) را برجهانيانِ ( روزگارشان ) برتري داديم. و (نيز ) برخي از پدران و فرزندان و برادرانشان (راهدايت كرديم ) و آنان را برگزيديم و آنان به راه راست هدايت كرديم».
بعضي پيامبران را خداوند بر بعضي ديگر برتري داده است. چنانكه مي فرمايد:
(وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْض [97])
«و به راستي برخي از پيامبران را بر برخي (ديگر) برتري داده ايم».
و مي فرمايد:
(تلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ[98])
« اينان پيامبران هستند كه، برخي از آنان را بر برخي ديگر برتري داده ايم».
بهترين پيامبران، پيامبران اولوالعزم هستند، كه عبارتند از حضرت نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، و پيامبر گرامي مان حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم لذا مي فرمايد:
(فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل[99])
«پس چنانكه پيامبران اولوالعزم شكيبائي ورزيدند، شكيبا باش».
و مي فرمايد:
(وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقاً غَلِيظاً[100])
«و چنين بود كه از پيامبران عهدشان را گرفتيم و (نيز) از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم (عهدتان را) و از آنان پيماني استوار گرفتيم».
اما از ميان همه، پيامبر عزيزمان حضرت محمد صلي الله عليه وآله و سلم بهترينِ رسولان و خاتم پيامبران و امام متقيان و سرور فرزندان آدم است، بلكه امام و خطيب انبياء عليهم السلام و صاحب مقام محمود است كه همگان بدان رشك ميبرند و صاحب لواي حمد و حوض كوثر و شفيع خلائق در روز قيامت و صاحب وسيله و فضيله، كه خداوند ايشان را با بهترين شرايع دينش مبعوث فرموده است، و امتش را بهترين امت قرار داده كه براي نفع مردم بيرون آورده شده، و براي ايشان و امت ايشان فضائل و محاسن زيادي را جمع فرموده كه آنانرا برگذشتگان برتري بخشيده، پس آنان به اعتبار آفرينش آخرين و به اعتبار برانگيخته شدن در روز جزا اولين امت هستند.
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
( فُضِّلْتُ عَلَى الأنْبِيَاءِ بِسِتِّ[101])
« با شش چيز بر ديگر پيامبران برتري يافتم».
و در جاي ديگري مي فرمايند:
(أنا سَيِّد وَلَد آدَم يَوم القِيَامَة وبِيَدي لِوَاء الحمد ولافَخْرَ وَ مَا مِنْ نَبِي وَ يَوْمَئِذٍ آدم فمن سواء إلا تحت لوائي يوم القيامة[102] )
« در روز قيامت من سردار همه فرزندان آدم هستم و در دست من لواي حمد است ولي فخر نيست، در روز قيامت هيچ پيامبري نيست مگر اينكه در زير پرچم من است اعم از آدم و ديگر پيامبران».
بعد از رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم بهترين پيامبر حضرت ابراهيم عليه السلام است كه خليل الرحمن يعني دوست خالص خدا شناخته شده است. طبيعي است كه اين دو پيامبر و دو دوست خالص خدا بهترين پيامبران اولوالعزم و سپس سه پيامبر ديگر (نوح، موسي و عيسي) بهترين پيامبران عليهم السلام مي باشند.
(9) معجزات انبياء عليهم السلام:
خداوند متعال پيامبرانش را با معجزات بزرگ و آشكاري تأئيد فرموده تا اينكه حجت و برهان آنان باشند مانند قرآن كريم، شق القمر، تبديل شدن عصا به اژدها، و آفريدن پرنده از گل و غيره.
پس معجزه خارق العاده دليل قاطع به صدق نبوت است و كرامت دليل بر صدق كسي است كه صداقت نبوت را باور داشته است. خداوند متعال مي فرمايد:
(لقدأَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ[103])
«به راستي رسولانمان را با دلايل روشن فرستاديم».
و پيامبر گرامي مان حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(ما مِن نَبِي مِنَ الانْبِيَاءِ إِلا و قَد أُوتِيَ مِنَ الايات مَا آمَن عَلَي مثله البشر و انما كان الذي أوتيته وَحْياً أَوحاه إليّ فَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرُهُمْ تَابِعاً يَوْمَ القِيَامَة[104])
«هيچ پيامبري نيست مگر اينكه به او معجزه (يا معجزاتي) داده شده كه انسانها بوسيله آن و امثال آن ايمان مي آورند، و معجزه اي كه به من داده شده وحي است كه بر من فرود آمده است (يعني قرآن كريم ) اميدوارم كه از همه پيامبران پيروان بيشتري داشته باشم».
(10) ايمان به نبوت پيامبرمان صلي الله عليه وآله وسلم
ايمان و باور به نبوت حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم اصل بزرگي از اصول ايمان است، كه ايمان جز با اين اصل تحقق نمي يابد، لذا خداوند متعال مي فرمايد:
(وَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيراً[105])
«و هر كس به خدا و رسول او ايمان نياورد، بداند كه ما براي كافران آتش (دوزخ) را آماده ساخته ايم».
و رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّي يَّشْهَدوا أَنْ لااله إِلا الله وإِني رسولُ الله[106])
« مأمور شده ام كه با مردم بجنگم تا اينكه گواهي دهند كه معبود بر حقي جز خداي يگانه نيست و من فرستاده خدايم».
ايمان به رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم جز با چند امور متحقق نمي شود از جمله:
اول: شناخت پيامبرمان صلي الله عليه وآله وسلم؛ ايشان محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم، و هاشم از قريش و قريش از عرب، و عرب از نسل حضرت اسماعيل بن ابراهيم خليل عليهما و علي نبينا أفضل الصلاة و ازكي التسليم است. ايشان شصت و سه سال عمر نمودند كه چهل سال قبل از نبوت و بيست سه سال رسول و پيامبر بودند.
دوم: تصديق ايشان در آنچه خبر داده، و اطاعت از ايشان در هر آنچه كه امر فرموده، و اجتناب و دوري از هر آنچه نهي فرموده اند، و اينكه جز به روشي كه ايشان مشروع فرموده اند خداوند پرستيده نشود.
سوم: اعتقاد به اينكه ايشان، به عنوان رسول و پيامبر به سوي همة انسانها و جنيان فرستاده شده اند، پس هيچ احدي جز تبعيت و پيروي از ايشان چاره اي ندارد، لذا خداوند متعال مي فرمايد:
(قلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعا [107])
«بگو اي مردم، من فرستادة خداوند به سوي همة شما هستم».
چهارم: ايمان به رسالت ايشان، و اينكه ايشان بهترين و آخرين پيامبران است، چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّين[108])
«بلكه رسول خدا و خاتم انبياء است».
و اينكه ايشان خليل خداوند، و سردار تمام بشريت و صاحب شفاعت عظمي هستند، كه مخصوص به “الوسيله” بالاترين درجات بهشت است، ايشان صاحب حوض كوثر و امت ايشان بهترين امت است، چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس [109])
«شما بهترين امتي هستيد كه براي مردم پديد آورده شده است».
كما اينكه امت ايشان بيشترين تعداد بهشتيان را تشكيل خواهند داد، و اينكه رسالت ايشان ناسخ تمام رسالتهاي گذشته است.
پنجم: اينكه خداوند ايشان را با بزرگترين و جاودانه ترين معجزه كه قرآن كريم وكلام الهي محفوظ از هر گونه تغيير و تبديل است، تائيد و حمايت فرموده است. چنانكه مي فرمايد:
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْأِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقرآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً[110])
«بگو اگر انس و جن گرد آيند بر آنكه مانند اين قرآن آورند، هرگز نمي توانند مانندش آورند و اگر چه برخي از آنان ياور برخي(ديگر) باشند».
و مي فرمايد:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُو ن [111])
«بي گمان ما قرآن را فرو فرستاده ايم و به راستي ما نگهبان آن هستيم».
ششم: ايمان به اينكه رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم رسالتشان را تبليغ كردند و امانت را ادا نمودند، و امت را نصيحت كردند، هيچ خير و خوبي نبود، مگر اينكه امت را به آن ترغيب و راهنمايي فرموده و هيچ شر و بدي نبود، مگر اينكه امت را از آن بر حذر داشته است. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ[112]) «بي گمان رسولي از خودتان به سوي شما آمد، رنجتان بر او دشوار، بر شما حريص (و) به مومنان رؤوفِ مهربان است».
و خود رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
( مَا مِنْ نَبِي بَعَثَهُ الله فِي أُمَّة قَبْلِي إِلا كَانَ حَقّا عَلَيه أَن يَدُلَّ أُمته عَلَي خَير مَا يَعْلَمه لهم ويحذر أُمَّته مِنْ شَرّ مايَعْلَمْهُ لهم [113])
«هيچ پيامبري نبوده كه خداوند او را قبل از من در ميان امتي مبعوث كند مگر اينكه مأمور و مكلف بوده است به اينكه امتش را به هر خير و نيكي اي كه مي دانسته راهنمايي نموده و از هر شر و بدي كه مي دانسته بر حذر بدارد».
هفتم: محبت ايشان صلي الله عليه وآله وسلم تا حدي كه محبت ايشان را بر محبت تمامي مخلوقات و حتي بر محبت خودش ترجيح دهد. پس محبت و تعظيم و احترام، و شخصيت قائل شدن و اطاعت كردن ايشان از حقوقي است كه خداوند متعال در كتاب عزيزش بر ما واجب كرده است، زيرا محبت ايشان جزو محبت خدا و اطاعت از ايشان اطاعت از خداست. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم[114])
«بگو: اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را برايتان بيامرزد و خداوند آمرزندة مهربان است».
و حضرتش صلي الله عليه و آله و مي فرمايد:
(لايُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّي أَكُونَ أَحَبُّ إلَيهِ مِنْ وَلدِهِ وَ وَالِدِهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِين[115])
«هيچيك از شما نمي تواند مؤمن كامل باشد تا زماني كه من در نزد او از فرزند و پدرش وساير انسانها محبوبتر نباشم».
هشتم: به كثرت بر حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم درود و سلام فرستادن، زيرا بخيل كسي است كه اسم مبارك ايشان در نزدش برده شود و برايشان درود نفرستد. خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً ا)[116]
«بي گمان خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستند. اي مومنان (شما نيز) بر او درود بفرستيد و چنانكه بايد سلام بگوييد».
و حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(مَنْ صَلَّي عَلَيَّ وَاحِدَةً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ بهَا عَشْراً [117])
« كسي كه يكبار بر من درود بفرستد خداوند متعال در مقابل ده مرتبه بر او درود مي فرستد».
در چند جا بر ايشان درود و سلام فرستادن بسيار مهم و مؤكد است؛ از جمله در تشهد نماز، در قنوت، در نماز جنازه، در خطبة جمعه، بعد از اذان، هنگام ورود و خروج از مسجد، هنگام دعا، هنگاميكه نام مبارك ايشان برده شود و غيره.
نهم: اينكه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم در نزد پروردگارشان زنده اند، زندگي برزخيي كه از زندگي شهدا بهتر و كامل تر است، ولي مانند زندگيشان در روي زمين نيست؛ اين زندگي مخصوصي است كه چگونگي آنرا ما نمي دانيم، ولي با اين وجود نمي توان آنها را مرده ناميد. چنانكه حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَي الأرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الأَنْبِيَاء[118])
« خداوند بر زمين حرام گردانيده است كه جسد پيامبران را بخورد».
همچنين مي فرمايند:
(مَامِنْ مُسْلِمٍ يُسَلِّمُ عَلَيَّ إِلا رَدَّ اللهُ عَلَيَّ رُوْحِي كَي أَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلام[119])
«هيچ مسلماني نيست كه بر من سلام كند مگر اينكه خداوند روحم را به من باز مي گرداند تا اينكه سلام او را جواب دهم».
دهم: اينكه در حيات حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم و همچنين در كنار قبر ايشان هنگام سلام دادن كسي صداي خودش را بلند نكند كه اين نيز جزو احترام ايشان است. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ[120])
«اي مؤمنان، صداي خود را بلندتر از صداي پيامبر مكنيد ـ و مانند سخن گفتن با همديگر ـ با او بلند سخن مگوييد. كه مبادا ـ در حالي كه شما نمي دانيد ـ اعمالتان از بين برود».
احترام ايشان پس از وفات عين احترام در حيات ايشان صلي الله عليه وآله وسلم است. چنانكه نمونه هاي اول و الگوهاي بي نظير مكتب ايشان رضوان الله عليهم اجمعين عمل كردند، چه آنان از نظر اطاعت و پيروي نزديك ترين مردم به ايشان بوده، و از هرگونه مخالفت با ايشان و بدعت گذاري در دين بشدت گريزان بودند.
يازدهم: با همة اصحاب و اهل بيت و همسران ايشان دوستي و محبت داشتن و از هر گونه كينه و حسد و كدورت، و دشنام و جسارت و اهانت نسبت به آنان پرهيز كردن، زيرا خداوند از آنان راضي شده و آنان را براي صحبت و ياري پيامبرش صلي الله عليه وآله وسلم برگزيده است، و دوستي و موالاتشان را بر اين امت واجب گردانيده است. خداوند متعال مي فرمايد:
(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْه[121])
« و پيشروان نخستين از مهاجران و انصار وكساني كه به نيكوكاري از آنان پيروي كردند، خداوند از آنان خشنود شد و (آنان نيز) از او خشنود شدند».
حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(لا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فَوالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ اَنْفَقَ أَحَدُكُمْ مِثْلَ أُحُد ذَهَباً مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدهم وَلا نَصِيفَه[122])
« صحابه مرا دشنام ندهيد، قسم به ذاتي كه جانم در قبضة اوست اگر يكي از شما به اندازة كوه احد طلا انفاق كند ثوابش به اندازه يك « مُدّ » (پُري دو كف دست) و حتي نصف مُدّ آنها نخواهد رسيد».
براي كساني كه بعد از ايشان مي آيند مستحب است كه براي آنان طلب آمرزش كنند و از خداوند بخواهند كه در دلهايشان نسبت به آن الگوهاي ايماني و صداقت هيچگونه حسد و كينه اي نداشته باشند. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْأِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ[123])
«و (نيز) آنان راست كه پس از اينان آمدند (انصار) ميگويند: پروردگارا! ما را و آن برادرا نمان را كه در ايمان آوردن از ما پيشي گرفتند بيامرز. و در دلهاي ما هيچ كينه اي در حق كساني كه ايمان آورده اند، قرار مده. پروردگارا! تويي كه بخشندة مهرباني».
دوازدهم: پرهيز و اجتناب از غلو و افراط درباره حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم زيرا كه اين بيشترين وسيله آزار و اذيت حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم است، زيرا كه آن حضرت صلي الله عليه وآله وسلم امتشان را از غلو و افراط و مداحي بيش از اندازه منع فرموده، مقام و منزلتي كه خداوند براي ايشان عنايت فرموده كه بيشتر از آن مخصوص پروردگار عزوجل است. لذا ايشان صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ فَقُولُوا عَبْدُالله وَ رَسُوله، لا أُحِبُّ أَنْ تَرْفَعُوِني فَوْقَ مَرْتَبَتِي[124])
«جز اين نيست كه من يك بنده هستم، پس بگوئيد بنده و فرستادة خدا، دوست ندارم كه مرا از منزلت خودم بالاتر ببريد».
همچنين مي فرمايند:
( لا تَطْروني كَمَا اطرت النَّصاري ابن مريم[125])
« مرا بيش از حد ستايش نكنيد، چنانكه مسيحيان عيسي بن مريم عليه السلام را ستايش كردند».
بنابر اين خواندن حضرتش در دعاء و استغاثه و مدد خواستن از ايشان و طواف كردن به دور قبر شريف ايشان، و نذر و ذبح كردن به نام ايشان، همه اينها نادرست بوده و شرك به الله محسوب مي شود، زيرا خداوند انجام هر گونه عبادتي را جز براي خودش منع فرموده است.
كما اينكه در مقابل، تفريط و بي توجهي نسبت به حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم نادرست است. پس بي احترامي نسبت به ايشان صلي الله عليه وآله وسلم كه از روي بغض و كينه با ايشان باشد، يا جسارت و بي ادبي به مقام والاي ايشان، يا از شأن ايشان كاستن و تمسخر نسبت به ايشان روا داشتن، ارتداد و كفر و خروج از اسلام به شمار مي آيد. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ،لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُم [126])
«بگو: آيا به خدا و آيات او و رسولش ريشخند مي كرديد؟ عذر نياوريد، به راستي كه پس از ايمانتان كفر پيشه كرديد».
پس محبت صادقانه نسبت به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم اين است كه بر كمال اقتداء و پيروي از سنت ايشان و ترك آنچه كه با راه و روش ايشان مخالف است دلالت دارد و صدق مي كند، چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم [127])
« بگو اگر خداوند را دوست مي داريد، از من پيروي كنيد، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را برايتان بيامرزد و خداوند آمرزندة مهربان است».
پس واجب است كه نسبت به تعظيم و احترام و بيان شأن و منزلت والاي ايشان از هر گونه افراط وتفريط بپرهيزيم و صفات الوهيت را كه ويژة پروردگار است به ايشان نسبت ندهيم، و به هيچ عنوان از قدر و منزلت ايشان نكاهيم. اين همان احترام و محبتي است كه نشانه اتباع و پيروي از سنت و شريعت ايشان، و حركت در مسير هدايت و اقتداي صادقانه به حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم است.
سيزدهم: ايمان به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم جز با تصديق و باور به ايشان و عمل به شريعت ايشان متحقق نمي شود، همين است معني انقياد وتسليم براي ايشان، پس اطاعت ايشان اطاعت خدا و معصيت ايشان معصيت خدا است و ايمان به ايشان فقط با تصديق و پيروي از ايشان صلي الله عليه وآله وسلم تحقق مي يابد.
ايمان به روز رستاخيز
ايمان به روز رستاخيز عبارت از اعتقاد به پايان زندگي دنيا و ورود به زندگي ديگري است كه با مرگ و زندگي برزخي آغاز شده از قيام قيامت ـ و سپس بر انگيخته شدن و حشر و جزاء ـ عبور كرده و سر انجام با رسيدن انسانها به دوزخ يا بهشت جاوداني منتهي مي شود. ايمان به روز آخرت يكي از اركان (ششگانة) ايمان است كه ايمان بندة مؤمن جز به آن كامل نمي شود و كسي كه آنرا انكار كند كافر مي شود. خداوند متعال مي فرمايد:
(وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[128])
«بلكه نيكوكار كسي هست كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد».
و رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم در پاسخ جبريل عليه السلام فرمودند:
(أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ وَ مَلآئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الآخِر وَ تُؤْمِنَ بِالقَدَرِ خَيْرِهِ وَ شَرِّهِ [129])
«پس مرا از ايمان خبر ده؟ فرمود: اينكه به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبرانش و به روز آخرت باور داشته باشي و همچنين ايمان داشته باشي به تقدير، يعني اينكه هر خير و شري از طرف خدا مقدر شده است».
بخش ديگري از ايمان به روز آخرت يا رستاخيز اين است كه به مقدمات آن كه رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم از آن خبر داده ايمان داشته باشي، مانند علامات و نشانه هاي قيامت. علماء اين علامات را به دو قسمت تقسيم كرده اند:
الف: علامات صغري:
يا علامات كوچك، نشانه هايي هستند كه دلالت بر نزديكي قيامت مي كنند،كه البته تعداد شان زياد است. بسياري از آنها تحقق يافته است. از جمله: بعثت پيامبرمان صلي الله عليه وآله وسلم، ضايع شدن امانت، آراستن مساجد و افتخار به آن، دسترسي صحرانشينان به آپارتمانها، جنگ با يهود و كشتن آنها، نزديك شدن فاصله هاي زماني، كم شدن عمل صالح، ظاهر شدن فتنه ها، زياد شدن قتل و كشتار و كثرت فسق و زنا، لذا خداوند متعال مي فرمايد:
(اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَر [130] )
«قيامت نزديك شد وماه شكافت».
ب: علامات كبري:
يا نشانه هاي بزرگ، نشانه هايي هستند كه اندكي پيش از قيام قيامت ظاهر مي شود و گويا آژير خطرند كه آغاز قيامت را اعلان مي كنند، تعداد اين علامات ده تاست كه هيچكدام از آنها تاكنون تحقق نيافته است. از جمله:
خروج مهدي، خروج دجال، نزول حضرت عيسي عليه السلام از آسمان به عنوان حاكم عادل كه صليب را مي شكند و دجال و خنزير را مي كشد، جزيه را منسوخ مي كند و به شريعت اسلام حكم مي كند. و يأجوج و مأجوج كه ظاهر شدند، عليه آنها دعا مي كند، و سرانجام آنها مي ميرند و سه تا خسوف پديد مي آيد، يكي در مغرب يكي در مشرق و يكي در جزيره العرب و دخان كه عبارت از دودي عظيم است كه از آسمان فرود مي آيد و مردم را مي پوشاند و بلند شدن قرآن از زمين به آسمان، طلوع خورشيد از مغرب و خروج دابه، و خروج آتش بزرگي از عدن (يمن) كه مردم را به سوي شام سوق مي دهد. اين آخرين علامت از علامات بزرگ قيامت است.
امام مسلم از حذيفه بن أسيد الغفاري رضي الله عنه روايت مي كند كه گفت: در حالي كه ما داشتيم با هم گفتگو مي كرديم ناگهان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حاضر شدند و فرمودند در بارة چه گفتگو مي كنيد، گفتيم درباره قيامت، فرمودند:
( انها لن تقوم حتي تروا قبلها عشر آيات[131])
« قيامت بر پا نخواهد شد تا اينكه قبل از آن ده نشانه را ببينيد».
از جمله: «دخان»، «دجال»، «دابه»، «طلوع خورشيد از مغرب»، « نزول حضرت عيسي»، «ياجوج و ماجوج»، «سه تا خسوف» و «آتش كه از يمن بيرون آمده» و مردم را به سوي ميدان محشر سوق مي دهد، را ذكر فرمودند. همچنين پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(يخرج في آخر أمتي المهدي يسقيه الله الغيث و تخرج الأرض نباتها و يعطي المال صحاهاً و تكثر الماشية، و تعظم الأمة يعيش سبعاً او ثمانياً يعني حججاً [132])
« درآخر امت من مهدي خواهد آمد، كه با آمدن او خداوند باران زياد خواهد بارانيد و زمين گياهانش را خواهد رويانيد، و حيوانات حلال گوشت زياد خواهد شد، و امت نيرومند خواهد گرديد، او هفت يا هشت سال عمر خواهد كرد».
در روايات آمده است كه اين علامات همانند دانه هاي تسبيح كه رديف هستند، پي در پي خواهد آمد، يكي كه ظاهر شد ديگري نيز ظاهر خواهد شد، هر گاه تمام اين علامات تحقق يافت به مشيت و اجازة خدا، قيامت بر پا شده است.
مقصود از قيامت روزي است كه مردم با اراده پروردگارشان از قبرهايشان بيرون مي آيند تا اينكه محاسبه شوند، نيكوكاران پاداش و بدكاران عذاب مي بينند، چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُم إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُون[133])
«روزي كه از گور ها شتابان بيرون آيند گويي كه آنان به سوي نشانه اي مي دوند».
روز قيامت در قرآن كريم باچندين نام ذكر گرديده است. از جمله:
قيامت ـ قارعه ـ يوم الحساب ـ يوم الدين ـ الطامّه ـ الواقعه ـ الحاقّه ـ الصاخّه - الغاشيه ـ وغيره. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد :
يوم القيامة
( لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَة [134])
« به روز قيامت سوگند ياد مي كنم».
القارعه:
( الْقَارِعَة، مَا الْقَارِعَة [135] )
« فروكوبنده (آن) فروكوبنده چيست».
يوم الحساب:
(إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[136] )
« بي گمان آنان كه از راه خدا گمراه مي شوند، به (سزاي) آنكه روز حساب را فراموش كردند، كيفري سخت (در پيش) دارند».
يوم الدين:
( وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيم، يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ[137])
«و بدكاران در دوزخند. روز جزا به آن درآيند».
الطامه:
(فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى [138] )
«پس هنگامي كه رستاخيز بزرگ فرا رسد».
الواقعه:
( إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعة [139] )
« (به ياد آر) هنگامي كه قيامت واقع شود».
الحاقه:
(الْحَاقَّة، مَا الْحَاقَّة [140] )
«حاقه، حاقه چيست ؟».
الصاخه:
( فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّة [141])
«پس هنگامي كه آن بانگ گوش فرسا در رسد».
الغاشيه:
( هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِية [142])
« آياخبرِ (قيامتِ) فرا گير به تو رسيده است».
ايمان به روز آخرت دو نوع است، اجمالي و تفصيلي:
ايمان اجمالي: اين است كه ايمان و باور داشته باشيم كه خداوند متعال در روز مشخصي تمامي انسانها را در يكجا جمع كرده و هر كس را مطابق عملش پاداش مي دهد، گروهي به بهشت و گروهي وارد دوزخ خواهند شد.
چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ،لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُوم [143])
«بگو: بي گمان پيشينيان و پسينيان در موعدِ روزي معين گرد آورده مي شوند».
ايمان تفصيلي: و اما ايمان تفصيلي ايمان به همه تفصيلاتي است كه پس از مرگ خواهد آمد كه امور ذيل را در بر مي گيرد:
و آن عبارت از اين است كه مرده پس از دفنش درباره پروردگار و دين و پيامبرش سوال مي شود، پس خداوند كساني را كه مؤمن هستند با كلمه توحيد ثابت قدم مي دارد، چنانكه در حديث آمده است كه هنگامي كه از بنده مؤمن سوال شود مي گويد:
(ربي الله و ديني الاسلام ونبيّي محمد صلي الله عليه وآله وسلم [144])
«پروردگارم الله، دينم اسلام و پيامبرم محمد صلي الله عليه وآله وسلم است».
پس ايمان آوردن به مدلول احاديث بشمول سؤال دو فرشته (منكر و نكير ) و چگونگي آن، و جوابي كه مؤمن خواهد داد و جوابي كه كافر و منافق خواهد داد، واجب است.
ايمان به عذاب قبر و نعمتهاي آن واجب است و اينكه يا چاهي از چاههاي جهنم و يا باغي از باغهاي بهشت است، و اينكه قبر اولين منزل از منازل آخرت است، كسي كه از آن نجات يابد مراحل بعدي برايش آسانتر خواهد شد وكسي كه از آن نجات نيابد مراحل بعدي برايش دشوار تر خواهد بود، و با مردن شخص گويا قيامتش بر پا شده است.
پس نعمت و عذاب هم بر روح و هم بر جسد يكنواخت تأثير مي گذارد، البته گاهي ممكن است روح به تنهايي مورد نعمت يا عذاب قرار گيرد، بنابر اين عذاب خداوند متوجه ستمگران، و نعمتهايش ويژه مؤمنان صادق خواهد بود.
مرده در برزخ يا عذاب مي بيند و يا نعمت داده مي شود، چه در قبر گذاشته شود و چه نشود، حتي اگر انسان بسوزد يا غرق شود يا خوراك درنده يا پرنده اي شود بهر حال اين عذاب يا نعمت به او خواهد رسيد. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ[145])
« آتش (دوزخ آنان را فرا گرفت) كه به هنگام صبح و شام بر آن عرضه مي شوند و روزي كه قيامت بر پا شود، (گوييم: ) فرعونيان را به سخت ترين عذاب در آوريد».
رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:
(فلولا ان لا تدافنوا لدعوت الله ان يسمعكم من عذاب القبر[146])
« اگر از ترس اين نبود كه دفن كردن مردگان را رها كنيد حتما از خداوند مي خواستم كه قسمتي از عذاب قبر را به شما بشنواند».
صور شاخي است كه اسرافيل عليه السلام در آن مي دمد، در دميدن اولش تمام مخلوقات مي ميرند، مگر كساني كه خدا بخواهد سپس در دميدن دوم تمام مخلوقات از روزي كه خداوند، جهان را آفريده تا قيام قيامت همه زنده مي شوند. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ[147])
« و در «صور» دميده شود، آنگاه آسمانيان و زمينيان (همگي) بميرند. مگر كسي كه خداوند خواسته است. سپس دوباره در آن دميده شود، آنگاه است كه آنان ايستادگاني خواهند بود كه مي نگرند».
پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(ثم ينفخ في الصور فلا يسمعه احد إلا أصغي ليتا و رفع ليتا ثم لا يبقي أحد إلا صعق ثم ينزل الله مطرا كانه الطل فتنبت منه أجساد الناس ثم ينفخ فيه أُخري فاذاهم قيام ينظرون[148])
« سپس در صور دميده مي شود هيچ كسي آنرا نمي شنود مگر اينكه گردنش كج مي شود، آنگاه همه كس بيهوش مي شود سپس خداوند باراني نازل مي كند مانند شبنم آنگاه أجساد انسانها مانند گياه مي رويد، سپس در صور دوباره دميده مي شود، پس ناگهان همه كس را مي بيني كه ايستاده و نگاه مي كند».
چهارم برانگيخته شدن بعد از مرگ :
يعني اين است كه خداوند بعد از دميدن دوم همة انسانها را زنده مي كند. پس همة انسانها در پيشگاه پروردگار جهانيان مي ايستند، بدين گونه كه هرگاه خداوند متعال اجازه دميدن در صور و بازگشت ارواح را به اجساد صادر كند، همة انسانها از قبرهايشان بر مي خيزند با سرعت و شتابزدگي بسوي ميدان محشر مي روند، نه كفش بپا دارند، نه لباس به تن، لخت مادر زاد كه گويي ختنه نشده اند، دست خالي، هيچ چيزي به همراه ندارند، ايستادنشان در ميدان محشر به شدت طولاني مي شود، خورشيد به آنها نزديك مي شود و بر شدت گرمي و حرارتش افزوده مي گردد، از سختي آنروز عرق آنانرا فرا مي گيرد، حالت هر كس متفاوت است، براي بعضي عرق تا شتالنگ پا مي رسد، بعضي تا زانو، بعضي تا كمر، بعضي تا سينه، بعضي تا شانه، بعضي كلاً در عرقش غرق مي شود، و هر كس به اندازه اعمالش مكافات دارد.
پس بعث يا برانگيخته شدن پس از مرگ حق است و با شريعت و حس و عقل ثابت شده است.
اما شريعت: آيات زيادي در قرآن كريم و روايات صحيحه اي از سنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر بعث دلالت مي كند. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنّ[149])
«بگو: آري. سوگند به پروردگارم به يقين برانگيخته خواهيد شد».
همچنين مي فرمايد:
(كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُه[150])
«چنانكه نخستين آفرينش را آغاز كرديم، (ديگربار) آن را تكرار كنيم».
رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(ثم ينفخ في الصور فلا يسمعه أحد إلا أصغي ليتا و رفع ليتا ثم لا يبقي أحد إلا صعق ثم ينزل الله مطرا كأنه الطل فتنبت منه أجساد الناس ثم ينفخ فيه أخري فاذاهم قيام ينظرون[151])
«سپس در صور دميده مي شود و هيچ كسي آنرا نمي شنود، مگراينكه گردنش كج مي شود، آنگاه همه كس بيهوش مي شود سپس خداوند باراني نازل مي كند مانند شبنم، آنگاه أجساد انسانها مانند گياه مي رويد، سپس در صور دوباره دميده مي شود. پس ناگهان همه كس را مي بيني كه ايستاده و نگاه مي كند». چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ،قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيم [152])
« گفت: چه كسي استخوانها را در حالي كه پوسيده اند زنده مي كند؟ بگو: كسي آنها را زنده مي كند كه نخستين بار آنها را پديد آورده است و او به هر آفرينشي داناست».
و اما حس: خداوند متعال زنده كردن مردگان را در همين دنيا به بندگانش نشان داده است، در سوره بقره پنج مثال در اين باره ذكر شده است: 1- قوم موسي عليه السلام كه خداوند پس از مردنشان آنان را زنده كرد. 2- كشتة بني اسرائيل 3- قومي كه از ترس مرگ از خانه هايشان فرار كردند. 4- وعزير عليه السلام كه از قريه اي مي گذشت. 5- پرندگان كه به دست حضرت ابراهيم عليه السلام زنده شدند.
و اما عقل: در اين باره از دو جهت مي شود استدلال كرد.
ألف: اينكه خداوند متعال آفرينندة آسمان و زمين و تمامي مخلوقات است كه در بين آنها است. پس ذاتي كه اول بدون نمونه، چيزي آفريده، بار ديگر چگونه از آفريدن آن عاجز است در حالي كه اينبار نمونه هم وجود دارد.
ب: اينكه زمين در زمستان سرد، مرده و بي جان است وقتي كه خداوند در فصل بهار باران مي باراند، پس به حركت در مي آيد و سبز و زنده مي شود كه در آن هر نوع گياهي مي رويد و مي بالد، پس ذاتي كه قادر است زمين را پس از مردنش زنده كند قادر است انسانها را پس از مردنشان زنده كند.
پنجم حشر و حساب و جزاء :
پس ما به حشر اجساد و سوال و جواب آنان و اقامة عدل در ميانشان ايمان و يقين داريم و اينكه أجساد زنده ومحشور مي شوند، و مورد سؤال قرار مي گيرند و با عدل و انصاف ومطابق اعمالشان سزا يا جزا داده مي شوند. خداوند متعال مي فرمايد:
(وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً [153])
« و آنان را برانگيزيم و كسي از آنان را فرو گذار نكنيم».
ومي فرمايد:
(فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَأوا كِتَابِيَه، إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيه، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَة [154])
«پس اما كسي كه كارنامه اش به دست راست او داده شود، مي گويد: بگيريد كارنامه ام را بخوانيد، من يقين داشتم كه من به حسابم خواهم رسيد پس او در زندگاني پسنديده اي خواهد بود».
و مي فرمايد:
(وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ، وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيه [155])
« و اما كسي كه كارنامه اش به دست چپ او داده شود، گويد: اي كاش كارنامه ام به من داده نمي شدو نمي دانستم حساب
( كارم ) چيست».
پس حشر يعني سوق دادن و جمع كردن انسانها در ميعادگاه بزرگ قيامت براي حساب وكتاب، فرق بين حشر و بعث اين است كه بعث عبارت از بازگرداندن ارواح به اجساد است، اما حشر سوق دادن و جمع كردن اين زنده شدگان در ميدان محشر است.
و حساب و جزاء اين است كه خداوند متعال بندگانش را در مقابلش احضار مي كند و اعمالي را كه انجام داده اند بيادشان مي آورد. پس مؤمنان پرهيزگار و با تقوي حسابشان فقط اين است كه اعمالشان به آنان عرضه شود، تا اينكه بدانند كه خداوند مهربان چقدر به آنان احسان كرده و چقدر آنان را در دنيا پوشانده و در آخرت چقدر آنانرا مورد عفو و بخشش قرار داده است. آنان بر اساس ايمانشان محشور مي شوند، فرشتگان از آنان استقبال مي كنند و به ايشان مژدة بهشت مي دهند و آنانرا از هول و ترس آنروز دشوار در آمان مي دارند، پس چهرهايشان سفيد و خوشبخت مي گردد و واقعاً كه اين چهره ها در آنروز شادان و خندان و درخشانند.
و اما تكذيب كنندگان و اعراض كنندگان پس درآنروز بسيار سخت و دقيق مورد محاسبه قرار خواهند گرفت و از هر صغيره و كبيره اي پرسيده خواهند شد، بر چهره هايشان كشانده خواهند شد، تا اينكه خوار و ذليل شوند. آري اين پاداش و مزدشان است و در ازاي اعمالي كه در دنيا انجام مي دادند و به خاطر اينكه حق را تكذيب مي كردند.
در روز قيامت قبل از همه امت محمد صلي الله عليه وآله وسلم محاسبه خواهند شد، و هفتاد هزار از آنان به خاطر كمال توحيدشان بدون حساب و عذاب وارد بهشت خواهند شد، آنها كساني اند كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم چنين توصيفشان نموده است:
(لا يسترقون و لا يكتوون و لا يتطيرون وعلي ربهم يتوكلون [156])
«وكساني كه براي معالجه، طلب رقيه نمي كنند، و خود را از اكتوا (نوعي داغ كردن براي خشكاندن بيماريهاي مزمن) بي نياز مي دانند و بدشگوني نمي كنند و بر پروردگارشان توكل مي كنند».
از آنجمله صحابي جليل القدر عكاشه بن محصن رضي الله عنه است.
اولين چيزي كه انسان از حقوق الله درباره آن پرسيده مي شود، نماز است، و اولين چيزي كه از حقوق العباد درباره آن پرسيده مي شود و بين انسانها قضاوت و داوري صورت مي گيرد خون هاي ناحق است.
به حوض پيامير صلي الله عليه وآله وسلم ايمان داريم و آن حوض بزرگ و گرامي قدري است كه آبش از شربت بهشت و از نهر كوثر پر مي شود،كه در ميدان محشر است و مؤمنان امت محمد صلي الله عليه وآله وسلم براي نوشيدن از آن به پاي آن مي آيند.
از صفات آن: اين است كه از شير سفيد تر، از يخ سردتر، از عسل شرين تر، و از مشك خوشبوتر است. بسيار بزرگ و فراخ است، و طول و عرض آن برابر است. هر گوشة آن مسافت يكماه راه است، و دو ناودان از بهشت بر آن مشرف است كه همواره آنرا پر مي كند، كسي كه يكبار آنرا بنوشد بعد از آن هرگز تشنه نخواهد شد. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:
(حوضي مسيرة شهر، ماءه أبيض من اللبن، و ريحه أطيب من المسك و كيزانه كنجوم السماء، من شرب منه فلا يظمأ أبداً[157])
« حوض من مسافت يكماه است، آبش سفيدتر از شير و خوشبوتر از مشك و كوزه هاي آن به اندازه ستارگان آسمان است، كسي كه از آن بنوشد هر گز تشنه نخواهد شد».
در آن روز بزرگ و دشوار هنگامي كه مصيبت و سختي بر مردم فشار آورد، و از ماندن و ايستادن در آنجا بسيار رنجور گردند تلاش خواهند كرد تا اينكه كسي برايشان در نزد پروردگارشان شفاعت كند و تا اينكه خداوند عادل از اين مصيبت و عذاب جانكاه نجاتشان بخشد، اينجاست كه حتي پيامبران اولوالعزم عليهم السلام از اين امر خطير شانه خالي مي كنند و معذرت مي خواهند، تا اينكه قضيه به سرور و خاتم پيامبران، و پيامبر گرامي مان حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي رسد كه خداوند همة گناهان گذشته و آيندة ايشان را بخشيده است و حضرتش امروز در جايي مي ايستد كه تمام انسانها از ايشان ستايش مي كنند، و مقام و منزلت عظيم و درجة عالية ايشان اينك ظاهر مي گردد، پس در زير عرش سجده مي كند. خداوند سبحان صيغه هاي حمد و ثنايي به ايشان الهام مي كند كه با آنها به ستايش وتمجيد پروردگارش مشغول مي شود، و از پروردگارش اجازه شفاعت مي خواهد، كه پروردگار عظيم به ايشان اجازه مي دهد كه براي خلايق شفاعت كند تا اينكه پس از آن هول و ترس طاقت فرسايي كه آنان را عاجز كرده بود، در ميان بندگان به قضاوت و داوري بپردازد.
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
(إن الشمس تدنوا يوم القيامة حتي يبلغ العرق نصف الأذن فبينما هم كذلك استغاثوا بآدم ثم بابراهيم ثم بموسي ثم بعيسي ثم بمحمد صلي الله عليه وآله وسلم فيشفع بين الخلق فيمشي حتي يآخذ بحلقة الباب فيومئذ يبعثه الله مقاما محمودا يحمده أهل الجمع كلهم[158])
«در روز قيامت خورشيد نزديك مي شود تا اينكه عرق تا بنا گوش را فرا مي گيرد، در اين هنگام كه در چنين وضعيتي قرار دارند از آدم، سپس از ابراهيم، سپس از موسي، سپس از عيسي و سپس از محمد صلي الله عليه وآله وسلم كمك مي خواهند، پس ايشان شفاعت مي كند تا اينكه خداوند دادگري اش را در ميان خلق شروع كند، پس ايشان مي رود تا اينكه حلقة در را مي گيرد، وآنجاست كه خداوند ايشان را به مقام محمودي مي فرستد كه همگان از ايشان ستايش مي كنند».
اين است شفاعت عظمي كه خداوند متعال فقط به رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم مختص فرموده است. البته براي حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم شفاعتهاي ديگري نيز ثابت شده است، مثل:
1- شفاعت حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم براي بهشتيان كه به آنان اجازه ورود به بهشت داده شود. چنانكه خود ايشان صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
(أتي باب الجنة يوم القيامة فأستفتح فيقول الخازن من أنت؟ قال: فأقول محمد فيقول: بك أمرت لا أفتح لأحد قبلك[159])
« در روز قيامت به دروازه بهشت مي آيم و مي خواهم كه در را برايم باز كنند، خازن (دربان بهشت) مي گويد شما كيستي؟ مي فرمايد مي گويم محمد هستم، مي گويد دربارة شما به من دستور داده شده، قبل از شما براي هيچكسي باز نخواهم كرد».
2- شفاعت حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم براي كساني كه نيكيها و بديهايشان مساوي شده باشد، پس براي آنان شفاعت مي كند كه وارد بهشت شوند، اين نظر بعضي علماء است. حديث صحيحي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم يا صحابه در اين باره ثابت نشده است.
3ـ شفاعت حضرتش صلي الله عليه و آله و سلم دربارة كساني كه مستحق دوزخ شده اند تا اينكه وارد آن نشوند. دليل اين نوع شفاعت، عموم فرمودة رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم است كه فرموده اند:
( شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي[160])
«شفاعت من براي صاحبان كبيره از امتم است».
4 ـ شفاعت حضرتش صلي الله عليه و آله و سلم براي رفع درجات بهشتيان در بهشت. دليلش اين ارشاد نبوي صلي الله عليه وآله و سلم است كه فرموده اند:
(اللهم اغفر لابي سلمه و ارفع درجته في المهديين[161])
«خدايا: ابو سلمه را بيامرز و مرتبه اش را در راه يافتگان بلند فرما».
5 ـ شفاعت حضرتش صلي الله عليه و آله و سلم براي كساني كه بدون هيچگونه حساب و عذابي وارد بهشت مي شوند. دليلش حديث عكاشه بن محصن رضي الله عنه در هفتاد هزار نفري است كه بدون هيچگونه حساب و عذاب وارد بهشت مي شوند، كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم براي او چنين دعا فرمودند :
(اللهم اجعله منهم[162])
« پروردگارا او را از آنها بگردان».
6 ـ شفاعت حضرتش صلي الله عليه و آله و سلم براي آن دسته از اُمتش كه گناهان كبيره داشته اند و بخاطر آن وارد دوزخ شده اند، شفاعت مي كنند كه از دوزخ خارج شوند. دليلش اين فرموده حضرت صلي الله عليه وآله وسلم است:
(شفاعتي لأهل الكبائر من امتي[163])
«شفاعت من براي صاحبان كبيره از امتم است».
همچنين مي فرمايند:
(يخرج قوم من النار بشفاعة محمد صلي الله عليه وآله وسلم فيدخلون الجنة يسمون الجهنمين[164])
« گروهي از مردم به شفاعت محمد صلي الله عليه وآله و سلم از دوزخ بيرون مي شوند و وارد بهشت مي گردند كه جهنميان ناميده مي شوند».
7ـ شفاعت حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم درباره كساني كه مستحق عذاب بوده اند تا عذابشان تخفيف يابد، مانند شفاعت ايشان در حق عمويشان أبو طالب.
دليلش اين است كه حضرتش صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:
(لعله تنفعه شفاعتي يوم القيامه فيجعل في ضحضاح من النار يبلغ كعبيه يغلي منه دماغه[165])
«اميدوارم روز قيامت شفاعت من به او كمك كند، بنابر اين بر لايه نازكي از آتش قرار داده خواهد شد كه آتش تا شتالنگ (كُلّه) پايش مي رسد و مغز سرش از آن به جوش مي آيد».
قبول شفاعت در نزد خدا مبني بردو شرط است:
أ : خوشنودي خداوند از شفاعت كننده و شفاعت شونده. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
( وَلا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى[166])
«و شفاعت نمي كنند مگر براي كسي كه (خداوند) بپسندد».
ب : اجازه خداوند متعال براي شفاعت كننده كه بتواند شفاعت كند.چنانكه مي فرمايد:
(مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ[167])
«چه كسي است كه بدون حكم او در پيشگاهش شفاعت كند»؟
هشتم: ميزان
ميزان، حق است و ايمان آوردن به آن واجب است. و آن ترازويي است كه خداوند متعال در روز قيامت براي وزن كردن اعمال بندگان نصب مي كند تا اينكه بندگان را مطابق اعمالشان پاداش دهد.
ميزان يا ترازوي اعمال چيزي است محسوس كه دو پله و يك زبان دارد، كه اعمال بندگان بوسيله آن وزن مي شود يا دفتر هاي اعمال و يا خود عمل كننده وزن مي شود، اما معيار سنگيني و سبكي خود عمل است، نه عمل كننده و نه دفاتر اعمال. لذا خداوند متعال مي فرمايد:
(وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ[168])
« و در روز قيامت ترازوهاي درست را در ميان نهيم و كسي هيچ ستمي نبيند و اگر (عمل نيك و بد هر شخص) هموزن دانة خردلي باشد، آن را (درميان) مي آوريم و ما حسابرسي را كفايت مي كنيم».
و مي فرمايد:
(فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون، وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآياتِنَا يَظْلِمُونَ[169])
«پس كساني كه كفّة نيكيهايشان گران شود، آنانند كه رستگارند و هر كس كه كفّة نيكيهايش سبك باشد، آنانند كساني كه به (سزاي) انكار آيات ما به خويشتن زيان زدند».
رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(الطهور شطر الايمان و الحمدالله تملأ الميزان[170])
«پاكي و نظافت نصف ايمان است وكلمه« الحمدلله» ميزان اعمال را پر مي كند».
همچنين پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(يوضع الميزان يوم القيامة فلو وزن فيه السماوات و الأرض لوسعت[171])
« در روز قيامت ميزان اعمال نصب مي شود ـ آنقدر بزرگ است كه ـ كه اگر آسمان و زمين در آن وزن شود ظرفيت آنرا دارد».
نهم: صراط
به صراط ايمان داريم و آن عبارت از پلي است كه بر روي دوزخ نصب مي شود، گذرگاهي بسيار وحشتناك و خطرناك است كه مردم براي ورود به بهشت از روي آن بايد عبوركنند، بعضي بقدري سريع و تند عبور مي كنند مانند چشم به هم زدني، بعضي مانند برق، بعضي مانند باد، بعضي مانند پرنده، بعضي مانند اسب تيزرو، و بعضي مانند شخص تيز رفتاري مي دوند، از همه آخرتر كساني هستند كه خود را به زور مي كشند، عبور هر كسي بر مبناي عمل اوست، بعضي هم هستند كه نورشان فقط به اندازه شصت پايشان است، كسان ديگري هم هستند كه ربوده مي شوند و به دوزخ پرت مي شوند، اما كسي كه از پل (صراط) عبور كند وارد بهشت شده است.
اولين كسي كه از آن عبور مي كند پيامبرمان حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم است سپس امتش. در آن روز هيچكس جز پيامبران اجازه سخن گفتن ندارند و سخن و دعاي پيامبران اين است كه:
(اللهم سلم سلم [172]) « خدايا! حفاظت كن حفاظت كن».
در دوزخ چنگكهايي در دو طرف صراط قرار دارد كه اندازه آنها غير از خداوند كسي نمي داند كه هر كسي را كه خدا بخواهد اين چنگكها مي گيرند و پائين مي كشند.
ويژگي هاي صراط:
از صفات پل صراط اين است كه از شمشير تيزتر و از مو باريك تر است، جز كسي كه خدا او را ثابت قدم بدارد كسي نمي تواند خودش را حفظ كند، كما اينكه صراط تاريك است، امانت و صله رحم (يعني باخويشاندان رابطه نيكو داشتن) مي آيند و در دو طرف صراط مي ايستند تا اينكه گواهي دهند كه چه كسي آنها را رعايت كرده و چه كسي ضايع شان كرده است. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً،ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُالظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّا [173])
«وكسي از شما نيست مگر آنكه بر آن گذر خواهد كرد اين (وعده) بر پروردگارت قضاي شدني است. سپس پرهيزگاران را رهايي مي بخشيم و ستمگاران را ـ از پاي درآمده ـ در آنجا وا گذاريم».
رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(و يضرب الصراط بين ظهراني جهنم فأكون أنا و أمتي أول من يجيزه[174])
« پل صراط در وسط دوزخ نصب مي شود من و امتم اولين كساني خواهيم بود كه از آن عبور مي كنيم».
همچنين پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
(و يضرب جسر جهنم فاكون اول من يجيز ودعاء الرسل يومئذ اللهم سلم سلم[175])
« و پل صراط بر روي دوزخ نصب مي گردد و من اولين كسي خواهم بود كه از آن عبور مي كنم دعاي پيامبران در آنروز اين است كه خدايا! حفاظت فرما، حفاظت فرما».
و ابو سعيد خدري رضي الله عنه مي فرمايد:
(بلغني ان الجسر أدق من الشعر و أحدّ من السيف[176])
« به من چنين رسيده است كه پل از مو باريك تر و از شمشير تيز تر است».
و رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(و ترسل الأمانة والرحم فتقوم علي جنبي الصراط يميناً وشمالاً، فيمر أولكم كالبرق ثم كمر الريح، ثم كمر الطير و شد الرحال، تجزي بهم أعمالهم، و نبيكم قائم علي الصراط يقول: رب سلم سلم، حتي تعجز أعمال العباد، حتي يجئ الرجل فلا يستطع السير إلا. حفاً قال وعلي حافتي الصراط كلاليب معلقة مأمورة يأخذ من أمرت به فمخدوش ناج و مكدوس في النار[177])
« و امانت و صله رحم فرستاده مي شوند و بر دو طرف راست و چپ (صراط) مي ايستند، اولين شما مانند برق عبور مي كند، سپس مانند باد، سپس مانند عبور پرنده و پياده تيز رفتار، هر كسي مطابق عملش پاداش داده مي شود و پيامبرتان در حاليكه بر (صراط) ايستاده مي فرمايد: پروردگارا! سلم سلم (حفاظت بفرما حفاظت بفرما) تا سر انجام اعمال بندگان عاجز مي ماند (كه كسي نمي تواند در روشني عملش عبور كند) و شخص مي آيد اما جز با سينه خيز توانايي رفتن ندارد، و فرمودند در دو طرف صراط چنگكهايي آويزان است كه مأمورند هر كسي را كه به آنان دستور برسد بگيرند».
دهم: قنطره
همچنين ايمان داريم كه مؤمنان هرگاه از پل عبور كنند بر قنطره مي ايستند و قنطره جايي است در بين دوزخ و بهشت كه مؤمناني كه از پل صراط عبور كنند و از دوزخ نجات يابند در آنجا مي ايستند تا اينكه پيش از داخل شدن به بهشت براي آنان از يكديگرشان انتقام گرفته شود، پس هر گاه تصفيه و پاك شدند براي آنها اجازة دخول بهشت مي رسد. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(يخلص المؤمنون من النار فيحبسون علي قنطرة بين الجنة و النار، فيقتص لبعضهم من بعض مظالم كانت بينهم في الدنيا حتي اذا هذبوا و نقوا أذن لهم في دخول الجنة، فوالذي نفس محمد بيده لأحدهم أهدي بمنزله في الجنة منه بمنزله كان في الدنيا[178])
« مؤمنان كه از دوزخ خلاصي مي يابند در فاصله بين بهشت و دوزخ نگهداشته مي شوند تا ظلم و ستمي كه در دنيا بين آنان وجود داشته برايشان از يكديگر انتقام گرفته شود، هر گاه پاك شدند و تصفيه گرديدند به آنان اجازه دخول بهشت داده مي شود، قسم به ذاتي كه جان محمد در دست اوست هر كدام آنان راه خانه اش در بهشت را از راه خانه اش در دنيا بهتر مي داند».
يازدهم: بهشت و دوزخ
همچنين ايمان و يقين داريم كه بهشت و دوزخ حق است، و اينكه هر دو وجود دارد و هيچگاه نابود نخواهند شد و از بين نخواهند رفت، بلكه براي هميشه باقي خواهند ماند. نعمت هاي بهشت جاوداني است، كما اينكه براي هر كسي كه خداوند حكم ماندن دائم در دوزخ را صادر فرمايد او هميشه در دوزخ خواهد ماند نه فنا شدني است و نه عذاب از او منقطع خواهد شد.
واما موحدان و يكتا پرستان (كه به دلائلي وارد دوزخ ميشوند) بهر حال روزي با شفاعت شفاعت كنندگان و رحمت ارحم الراحمين از دوزخ نجات خواهند يافت.
بهشت:
سراي عزت و سعادتي است كه خداوند متعال آنرا براي پرهيزگاران در روز واپسين آماده كرده است. در آن جويها و نهرها جاري، قصرهاي بلند، همسران زيبا، مهيا است و در آنجا همه گونه نعمت است، نعمتهايي كه نفس انسان اشتها داشته باشد، و چشم از ديدن آن لذت ببرد، نعمتهايي كه قبل از آن هيچ چشمي آنرا نديده، و هيچ گوشي نشنيده و در دل هيچ انساني خطور نكرده است، نه پايان دارد و نه فنا، بهشتي كه نعمتهاي آن جاوداني است و بهشتيان نيز در آن جاودانه خواهند بود، بي انتها وبي انقطاع، يك وجب آن ازتمام دنيا ولذت هاي دنيا بهتر است، بوي خوش از فاصله چهل سال به مشام مي رسد، بزرگترين نعمت آن ديدار پروردگار مهربان است كه مومنان پروردگارشان را به چشم سر به طور عيان وآشكار ببينند ولذت ببرند.
واما كافران از ديدار پروردگارشان محروم. بي نصيبند، كسي كه رؤيت پرودگار را توسط مؤمنان نفي مي كند بي ترديد آنان را در اين محرومي بزرگ دركنار كافران قرار ميدهد. بهشت صد درجه دارد كه فاصله هر درجه تا درجه ديگر همانند فاصله زمين تا آسمان است، بالا ترين درجات بهشت جنة الفردوس يا فردوس الاعلي است كه سقف آن عرش رحمان است، بهشت هشت دروازه دارد كه عرض هر دروازه مانند عرض مكه تا هجر است روزي خواهد آمد كه پر(وبلكه شلوغ) شود. كمترين كسي كه از بهشت سهم مي برد سهم آن مانند ده برابر اين دنيا است.
خداوند متعال مي فرمايد:
(أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ[179])
« مهيا شده است براي پرهيزگاران»
و همچنين خداوند متعال در جاودانگي بهشت و بهشتيان مي فرمايد:
(جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا [180])
« پاداششان در نزد پروردگارشان باغهاي جاودانه اي است كه از فرودستِ آن جويباران روان است ـ كه در آن براي هميشه جاودان خواهند بود ـ ».
دوزخ:
و اما دوزخ سراي عذاب و بدبختي است كه خداوند آنرا براي كافران و نافرمانان آماده كرده است، در آن بدترين و شديدترين انواع عذابها وعقوبتها است، نگهبانان آن فرشتگان سختگير و درشت خو يند، وكافران هميشه در آن خواهند ماند، غذايشان زقوم و نوشيدني شان حميم يا آب جوش است، آتش دنيا يك هفتادم آتش جهنم است، يعني آتش دوزخ شصت و نه برابر سوزان تر از آتش دنيا است. آتش دوزخ خستگي ندارد هر چه انداخته شود بازهم مي گويد (هل من مزيد) باز هم هست، و دوزخ هفت دروازه دارد كه هر دروازه آن بخش مشخصي دارد. خداوند متعال مي فرمايد:
( أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِين [181])
«مهيا شده است براي كافران».
و همچنين خداوند متعال از جاودانگي دوزخ و دوزخيان مي فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرا، خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلا نَصِيراً[182])
«بي گمان خداوند كافران را لعنت كرده است و برايشان آتش فروزان فراهم ديده است كه همواره در آنجا جاودانند».
ايمان به روز آخرت ثمرات بسيار ارزشمندي دارد از جمله:
1- شوق و رغبت به انجام طاعات و حرص بر آن به خاطر پاداش و ثوابي كه در پي دارد.
2- ترس از گناه و ملوث شدن به آن، از ترس عذاب آنروز.
3- تسلي و اطمينان مؤمن از آنچه از دست مي دهد به خاطر اميدواري كه به ثواب بهشت و نعمتهاي آن دارد.
4- ايمان به روز رستاخيز اساس سعادت فرد و جامعه است، زيرا وقتي انسان ايمان داشته باشد كه خداوند متعال مخلوقات را پس از مردنشان زنده مي كند و از هر خوب و بد آنان حساب مي گيرد و انتقام مظلوم را از ظالم مي گيرد حتي از حيوان، حتماً براه مي آيد و به طاعت خدا مشغول مي شود بنابر اين ريشه شر و فساد از بين مي رود و خير و نيكي بر جامعه حاكم مي گردد و فضيلت و اطمينان و آرامش همه جا را فرا مي گيرد.
ايمان به تقدير
(1) تقدير و اهميت آن:
قدر يا تقدير عبارت از ترسيم و برنامه ريزي براي كائنات بوسيله خداوند عزوجل بنابر تقاضاي علم و حكمت او تعالي است. كه اين امر به قدرت ذات تواناي او بر مي گردد زيرا كه او بر هر چيزي تواناست و هر چه بخواهد انجام مي دهد. ايمان به تقدير يكي از اركان ششگانه ايمان است كه ايمان جز با آن متحقق نمي شود، لذا خدواند متعال مي فرمايد:
( إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[183])
« بي گمان ما هر چيزي را به اندازة مقرر آفريده ايم».
رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(كل شئ بقدر حتي العجز و الكيس أو الكيس و العجز[184])
«همه چيز در تقدير نوشته شده است حتي زيركي و ناتواني».
(2) مراتب تقدير:
ايمان به تقدير كامل نمي شود مگر با تحقق چهار چيز.
اول: ايمان داشتن به علم ازلي خداوند كه بر هر چيز احاطه دارد چنانكه ذات متعالش مي فرمايد:
(أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِير [185])
« آيا ندانسته اي كه خداوند آنچه را كه در آسمان و زمين است مي داند؟ بي گمان (همة) اين در كتابي (نوشته) است. (بدانيد) كه اين بر خداوند آسان است».
دوم: ايمان داشتن به نوشته شدن در لوح محفوظ. يعني هر آنچه از تقدير مي خواسته انجام بگيرد در آن ثبت شده است، چنانكه مي فرمايد:
(مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ[186])
« هيچ چيزي را در كتاب (لوح محفوظ) فرو گذار نكرده ايم».
رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
( كتب الله مقادير الخلائق قبل أن يخلق السموات والارض بخمسين الف سنة [187])
“ خداوند پنجاه هزار سال پيش از آنكه آسمانها و زمين را بيافريند تقدير مخلوقات را نوشته است”.
سوم : ايمان داشتن به مشيئت خداوند كه هر چه بخواهد اجراء مي كند و قدرتش فراگير است لذا مي فرمايد :
(وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ [188] )
« و نمي توانيد كه خواهيد مگر خدا بخواهد، پروردگار جهانيان».
و رسول بزرگوارمان صلي الله عليه وآله وسلم وقتي كسي به ايشان گفت:(ماشاءالله و شئت[189])
فرمود: (أجعلتني لله ندا قل بل ماشاءالله وحده) « آيا مرا با خدا شريك قرار دادي بگو هر چه فقط خدا بخواهد».
چهارم: ايمان داشتن به اينكه آفريدگار همه چيز در جهان خداوند متعال است . لذا مي فرمايد :
( اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ[190])
« خداوند آفريننده همه چيز است و او بر همه چيز نگهبان است».
و مي فرمايد :
(وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُون[191]َ)
« حال آنكه شما و آنچه را كه انجام مي دهيد خداوند آفريده است».
و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
(ان الله يصنع كل صانع و صنعه [192])
«بي ترديد هر صنعتكار و صنعت او را خداوند متعال مي آفريند».
(3) اقسام تقدير:
آ- تقدير عمومي: براي همه كائنات، اين همان تقديري است كه خداوند متعال پنجاه هزار سال پيش از آ فرينش آسمانها و زمين آنرا نوشته است.
ب- تقدير عمري: و آن تقدير همة آن مراحلي است كه از لحظة دميدن روح تا پايان عمر براي او نوشته شده است.
ج- تقدير سالانه: و آن تقدير همة آن چيزي است كه در طول يكسال انجام مي گيرد و اين هر سال در شب قدر مشخص مي شود لذا خداوند متعال مي فرمايد:
( فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ[193])
« هر كار استواري درآن شب فيصله مي يابد».
د- تقدير روزانه: و اين تقدير همان اعمالي است كه در هر روز اعم از عزت و ذلت و بخشش و بازداشتن و ميراندن و زنده كردن و غيره انجام مي گيرد.
لذا مي فرمايد:
( يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأن [194])
« هر كس كه در آسمانها و زمين است، از او (استعانت) مي خواهد. هر روزي او در كاري است».
آفريدگار و پروردگار و اختيار دار همه چيز فقط خداوند متعال است، او پيش از آنكه آنان را بيافريند اجلشان و روزي شان و اعمالشان و اينكه رستگار خواهند بود و يا زيانكار، همه چيز را نوشته و در لوح محفوظ ثبت گردانيده است. آنچه خدا بخواهد همان مي شود، و آنچه او نخواهد انجام نخواهد شد، او هر آنچه تاكنون انجام گرفته و هر آنچه در آينده انجام خواهد گرفت و آنچه كه انجام نگرفته و اگر انجام مي گرفت چگونه مي بود همه را مي داند، او بر هر چيزي تواناست و هر كسي را بخواهد گمراه مي كند و هر كسي را كه بخوا هد راهنمايي مي نمايد.
با اين وجود بندگان از خود اراده و قدرت دارند، كه هر آنچه خداوند به آنان توانايي بخشيده مي توانند عمل كنند، كما اينكه سلف معتقدند كه بندگان نمي توانند چيزي بخواهند مگر اينكه خدا بخواهد لذا مي فرمايد:
(وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ [195])« و كساني كه در راه ما كوشش كنند آنان را به راههاي خويش رهنمون شويم، و بي گمان خداوند با نيكوكاران است».
و اينكه خالق و آفريدگار بندگان و افعال و كردار آنان فقط خداوند است اما در حقيقت آنها هستند كه عمل را بوجود مي آورند، پس هيچ كسي نمي تواند بخاطر حرامي كه مرتكب شده يا واجبي كه ترك كرده در برابر خداوند دليل و بهانه اي داشته باشد، زيرا خداوند راه هر گونه گريز و بهانه جويي را بر آنان بسته و صحبت آشكارش را بر آنان تمام كرده است.
جايز است كه در مصيبتها به قضاء وقدر استدلال شود و گفته شود، تقدير چنين بوده است، اما در عيبها و نارسائيها و گناهان هرگز نمي توان تقدير را بهانه قرار داد و هر كاري كرد، لذا رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم در مناظره موسي و آدم عليهما السلام فرمودند:
(تحاج آدم و موسي فقال موسي انت آدم الذي اخرجتك خطيئتك من الجنة فقال له آدم انت موسي الذي اصطفاك الله برسالاته تلومني علي امر قد قدر علي قبل ان أخلق فحج آدم موسي[196])
«موسي و آدم عليهما السلام با هم مناظره كردند، موسي فرمود: تو همان آدم هستي كه گناهت ترا از بهشت راند، آدم به او فرمود تو كه موسي هستي كه خداوند ترا به رسالت برگزيده و با تو سخن گفته است، آنگاه بخاطر چيزي كه پيش از آفرينش من در تقديرم نوشته شده مرا ملامت مي كني».
(5) أفعال بندگان:
افعالي كه خداوند در جهان مي آفريند بر دو قسم است.
اول: افعالي كه خداوند خودش در ميان بندگانش انجام مي دهد كه هيچ كسي در آن اراده و اختياري ندارد، فقط با مشيئت خداوند انجام مي گيرد، مانند زنده كردن و ميراندن و بيماري و تندرستي. لذا ذات متعالش مي فرمايد:
( وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ[197])
«حال آنكه خداوند شما و آنچه را انجام مي دهيد، آفريده است».
و مي فرمايد:
( الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ [198] )
«كسي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما نيكوكار است؟ و او پيروزمند آمرزگار است».
دوم: افعالي كه خود مخلوقات داراي اراده انجام مي دهند كه اين افعال با اراده و اختيار خود آنان انجام مي گيرد زيرا خداوند اختيار اينگونه اعمال را به آنان واگذاركرده است لذا مي فرمايد:
( لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ[199] )
« براي كسي از شما كه بخواهد راست كردار شود».
و مي فرمايد:
(فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُر [200] )
« پس هر كس كه بخواهد ايمان بياورد و هر كس كه بخواهد كافر شود».
بنابراين بندگان در برابر افعال نيكشان ستايش و در برابر اعمال بدشان نكوهش خواهند شد و خداوند هرگز كسي را عقاب و سرزنش نخواهد كرد مگر در افعالي كه بنده در آن صاحب اختيار باشد، لذا مي فرمايد:
(وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيد[201] )
« و من به بندگان ستمگر نيستم».
انسان فرق بين اختيار و اضطرار را مي داند. اينكه كسي از بالاي بام با راه پله پائين بيايد اين عمل اختياري است، اما اگر كسي او را از بالا به پائين پرت كند اين اجباري است.
(6) آفرينش افعال بندگان:
خداوند همچنانكه بنده را آفريده افعال او را نيز آفريده است. اما به او قدرت و اختيار داده است، بنابر اين پديد آورندة مستقيم افعال هر كسي خود اوست، چونكه قدرت و اختيار دارد وقتي ايمان مي آورد با اختيار و اراده خودش ايمان مي آورد، و اگر كافر مي شود باز هم با اراده و اختيار كامل خودش كافر مي شود، مثل اين است كه بگوئيم اين ميوه از اين درخت يا اين محصول از اين زمين است و آفريدگار آن خداوند است. پس نسبت ميوه به درخت و محصول به زمين به اعتبار آن است كه از او پديد آمده است و نسبتش به خداوند به اعتبار اين است كه او آفريدگار آنها است، پس تناقضي وجود ندارد. بنابر اين شريعت و قضا و قدر الهي با هم متفق ومتناسبند. لذا خداوند متعال مي فرمايد:
(وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ[202])
«حال آنكه خداوند شما و آنچه را كه انجام مي دهيد، آفريده است».
و مي فرمايد:
(فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى، وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى، فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى، وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى، وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى، فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى [203])
« پس اما كسي كه بخشيد و پرهيزگاري كرد و (آيين) نيك را تصديق كرد (راه رسيدن) به آسايش را برايش آسان مي گردانيم. و اما هر كس كه بخل ورزيد و (خود را) بي نياز شمرد و (آيين) نيك را دروغ انگاشت به او ( براي گرفتار آمدن به) دشواري زمينه مي دهيم».
(7) تكليف در تقدير:
دو چيز پيرامون تقدير بر بندة مؤمن واجب است.
اول: اينكه در انجام كارهاي خير و اجتناب از كارهاي ناپسند از خداوند كمك و استعانت بجويد و اينكه دعا كند كه هر كار خيري را آسان و هر كار ناپسندي را بر او دشوار گرداند و بر او توكل كند و خود را در جلب هر خير و نيكي و پرهيز از هر شر و بدي محتاج او بداند. رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
(احرص علي ما ينفعك و استعن بالله لا تعجز و إن أصابك شئ تقل لو أني فعلت كذا لكان كذا و لكن قل قدرالله و ما شاء فعل، فان لو تفتح عمل الشيطان)
« بر آنچه به تو نفع مي رساند حريص باش و از خدا كمك و استعانت بجوي اگر به مشكلي بر خوردي نگو اگر چنين مي كردم چنين مي شد، بلكه بگو خداوند چنين خواسته و مقدر فرموده و او هر چه بخواهد مي كند، زيرا كلمه (اگر) دروازه شيطان را به رويت باز مي كند».
دوم : اينكه بر آنچه برايش مقدر شده صبر نمايد و داد و فرياد نكند ، بايد يقين داشته باشد كه اين قضاء و قدر الهي است لذا به آن راضي و خوشنود باشد ، و يقين داشته باشد كه مشكلي كه به او رسيده هرگز بازگشت نداشته وآنچه كه از او نجات يافته هرگز مي توانسته به او آسيبي برساند.
چنانكه رسول گرامي صلي الله عليه واله وسلم مي فرمايد:
(و اعلم اٌن ما اصابك لم يكن ليخطئك و أنّ ما اخطاٌك لم يكن ليصيبك)
« و بدان كه آنچه به تو رسيده نمي توانسته نرسد و آنچه به تو نرسيده نمي توانسته برسد».
(8)ـ رضايت به قضا و قدر:
بايد به قضاء و قدر راضي بود زيراكه اين رضايت مكمل و پايان بخش رضايت به ربوبيت پروردگار است، بر هر مؤمني لازم است كه به تقدير و قضاي خداوند راضي باشد، زيرا هر فعل و قضاي خداوند سرتاسر خير و عدالت و حكمت است، كسي كه مطمئن باشد كه آنچه به اورسيده نمي توانسته نرسد و آنچه كه به او نرسيده نمي توانسته برسد. قلبش از شك، حيرت و سرگرداني پاك مي ماند و زندگي اش از گرفتگي و آشفتگي در امان خواهد بود، بنابر اين هر چه از دست بدهد اورا غمگين نمي كند، و براي آينده اش نگران و پريشان نمي شود در اين صورت اوخوشبخت ترين انسان است و پر آرامش ترين قلب را در سينه دارد.
كسي كه يقين داشته باشد كه عمرش شمرده شده و روزي اش مشخص است نه ترس از مرگ عمرش را زياد مي كند، و نه بخل بر روزي اش مي افزايد؛ همه چيز نوشته شده و تعيين شده است، و هر دشواري و مصيبتي كه به او برسد صبر مي كندو همواره از گناهانش پوزش و آمرزش مي طلبد و به آنچه خداوند برايش مقدر فرموده راضي و خوشنود مي گردد، بنابر اين از يك سو از پروردگارش فرمانبرداري مي كند و از سوي ديگر بر مشكلات و دشواري هاي زندگي صبر پيشه مي كند. لذاخداوند متعال مي فرمايد:
(مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم [204])
« هيچ مصيبتي جز به حكم خدا نمي رسد و كسي كه به خدا ايمان آورد (خداوند نيز) دلش را هدايت مي كند، و خداوند به همه چيز داناست».
و مي فرمايد:
(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ [205])
« پس شكيبا باش، بي گمان وعدة خداوند حق است. و براي گناهت آمرزش بخواه»
(9) اقسام هدايت:
اول: به معني راهنمايي به سوي حق، و اين نوع هدايت براي همة مخلوقات است، و همين هدايت است كه پيامبران و دعوتگرانِ پيرو آنان توانايي آنرا دارند چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
( وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقيم [206] )
«بي گمان تو به راه راست هدايت مي كني».
دوم: هدايت به معني توفيق دادن و ثبات بخشيدن، كه اين نوع هدايت فقط از سوي خداوند متعال است و با فضل و لطف و احسانش نصيب بندگان پرهيزگارش مي كند و جز ذات متعال او هيچكس توانائي آنرا ندارد. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ[207])
«اي پيامبر هر كس را كه دوست مي داري نمي تواني هدايت كني بلكه خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مي كند».
(10) اقسام اراده:
اول: ارادة كوني قدري كه مشيئت شامله براي همه موجودات است، بنابر اين آنچه خداوند بخواهد مي شود و آنچه نخواهد نمي شود، اين نوع اراده فقط مستلزم وقوع شئ مراد و مطلوب است، و هيچگاه مستلزم محبت و رضايت نيست مگر اينكه اراده شرعي به آن تعلق گيرد. چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
( فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ[208])
«پس هر كس راكه خداوند بخواهد هدايتش كند دلش را براي پذيرش اسلام مي گشايد».
دوم: اراده ديني شرعي و اين عبارت از محبت و رضايت مطلوب از اهل آن است و هرگز مستلزم وقوع مراد نيست مگر اينكه اراده كوني به آن تعلق گيرد، چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
(يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ[209])
«خداوند در حق شما آساني مي خواهد و در حق شما دشواري نمي خواهد».
بطور كلي ارادة كوني عامتر و شاملتر از اراده شرعي است، زيرا هر مراد شرعي كه تحقق يابد الزاما مراد كوني نيز هست، اما هر مراد كوني كه به وقوع بپيوندد الزاما مراد شرعي نيست. مثلاً در ايمان أبوبكر رضي الله عنه دو نوع اراده متحقق شده است و اما آنچه كه در آن صرفا اراده كوني تحقق يافته كفر ابو جهل است، و آنچه كه در آن اراده كوني تحقق نيافته با وجود اينكه شرعا مطلوب هم بوده ايمان ابوجهل است.
پس خداوند گرچه با مشيئت كوني و قدري خود معاصي را مقدر كرده است اما هرگز آنرا به اعتبار شرع و دين نمي پذيرد و دوست ندارد و به آن امر نمي كند، بلكه آنرا ناپسند مي پندارد و بد مي بيند و از آن منع مي كند و مرتكب آنرا تهديد مي نمايد، همه اينها جزو قضا و قدر اوست و اما ايمان و عبادات را خداوند سبحان دوست دارد و به آن امر مي كند و به عامل آن وعده ثواب و پاداش نيكو عنايت مي فرمايد، بدون اراده او نافرماني صورت نمي گيرد و جز آنچه او بخواهد تحقق نمي يابد چنانكه مي فرمايد: ( وَ لا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْر [210] )
«و نا سپاسي را در حق بندگانش نمي پسندد».
و مي فرمايد:
(وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسَاد [211] )
«و خداوند فساد را دوست ندارد».
(11) تقدير عوض ميشود :
خداوند متعال اسبابي نيز مقدر فرموده كه اين قضا و قدر را عوض مي كند مانند دعاء، صدقه و دارو و احتياط و جديت، زيرا همه اينها حتي زيركي و كودني نيز جزو تقدير خداوند است.
(12) تقدير، راز خداوندي:
اينكه مي گوئيم قضا و قدر راز خداوند در مخلوقاتش است منحصر به بخش پنهان و پوشيده آن است. حقيقت اشياء را جز خداوند هيچكس نمي داند، و خداوند بشر را هرگز به آن مطلع نمي گرداند، مثل گمراه كردن و هدايت كردن و زنده كردن و ميراندن، عطاء كردن، بازداشتن و چنانكه رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:
(اذا ذكر القدر فامسكوا)[212]
«هر گاه صحبت از قضاء و قدر به ميان آمد زبان خود را نگهداريد».
و اما بخشهاي ديگر تقدير و حكمت هاي بزرگي و آموزندة آن، و مراتب و درجات و پيامدهاي آن چيزهايي است كه شناخت آن و بيان كردن آن براي مردم جايز است، زيرا تقدير يكي از اركان ايمان است، كه بايد آنرا آموخت. چنانكه رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم هنگامي كه اركان ايمان را براي جبريل عليه السلام بيان نمودند فرمودند:
(هذا جبريل اتاكم يعلمكم دينكم)[213]
« اين جبريل است آمده كه دينتان را به شما بياموزد».
(13) استدلال به تقدير:
علم خداوند متعال به آنچه كه در آينده انجام خواهد گرفت، غيب است كه جز خود او تعالي هيچكس آنرا نمي داند و از ديد و درك همگان پنهان است، پس هيچكس نمي تواند بر اساس آن و به بهانة اينكه همه چيز قبلاً در تقدير متعين شده عمل را ترك كند. بنابر اين قضاء و قدر الهي نمي تواند براي هيچكس نزد خداوند و نه نزد مخلوقاتش حجت و بهانه قرار گيرد، اگر قضيه از اين قرار مي بود و هر كس قضاء و قدر را بهانه قرار مي داد و گناهان و تقصيراتش را توجيه مي كرد در آن صورت نه هيچ ظالمي مؤاخذه مي شد و نه هيچ قاتلي قصاص مي گرديد و نه هيچ مشرك وكافري محاسبه مي شد و نه حدي جاري مي شد، و نه هيچكس از ظلم باز مي ايستاد، كه اين فسادي آشكار و ضرر آن در دين و دنيا مشخص است.
كسي كه قضاء و قدر را حجت و بهانه قرار مي دهد به او مي گوئيم تو يقينا نمي داني كه از اهل بهشتي يا از اهل دوزخ، اگر اين امر برايت مشخص مي بود ديگر نيازي به امر و نهي نبود، بنابر اين تو عمل كن و اميدوار باش كه خداوند تو را توفيق عنايت فرمايد تا اينكه از اهل بهشت باشي.
يكي ازصحابه رضي الله عنهم هنگامي كه روايات تقدير يا قضا و قدر را شنيد فرمو د قبلاً هم تلاش و كوشش ما همين اندازه بود. هنگامي كه از رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم درباره استدلال از قضاء و قدر و بهانه قرار دادن آن پرسيده شد فرمودند:
(اعملوا فكل ميسر لما خلق له[214])
«عمل كنيد هر كس براي هر كاري كه آفريده شده آن كار برايش آسان است».
كسي كه اهل سعادت باشد عمل كردن به اعمال سعادتمندان و رستگاران برايش آسان مي شود و هر كسي از اهل شقاوت باشد عمل كردن به اعمال شقاوتمندان و زيانكاران برايش آسان مي شود و سپس اين آيات را تلاوت فرمودند:
( فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى، وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى،فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى، وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى،وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى،فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى[215])
« پس اما كسي كه بخشيد و پرهيز گاري كرد، و آيين نيك را تصديق كرد، راه رسيدن به آسايش را برايش آسان مي گردانيم، و اما هر كس كه بخل ورزيد و خود را بي نياز شمرد، وآيين نيك را دروغ انگاشت، به او براي گرفتار آمدن به دشواري زمينه مي دهيم».
(14)ـ استعمال اسباب :
حالات و وقايعي كه براي انسان پيش مي آيد دو نوع است يك نوع آنكه ظاهراً چاره دارد كه انسان مي تواند چاره جوي كند ، نوع دوم آنكه هيچ چاره اي ندارد بنابر اين در برابر آن بدون داد و فرياد تسليم مي شود.
خداوند متعال پيش از آنكه مشكل و مصيبتي رخ دهد آنرا مي داند، اما معناي اين سخن اين نيست كه چون خداوند مي دانسته لذا خود او را به مشكل و مصيبت گرفتار نموده، خير بلكه مشكل به اين دليل پيش آمده كه اسباب پيدايش آن مهيا شده است، اگر علت پديد آمدن مشكل يا مصيبت خود شخص باشد، كه مثلاً از اسبابي كه مي توانسته او را از وقوع در مشكل باز دارد - با اينكه دينش به استفاده از اسباب امر نموده - از آن كار نگرفته اينجا خودش ملامت است كه از اسباب طبيعي كار نگرفته و از خودش حمايت نكرده، اما اگر چاره اي نداشته و توانايي دفع مشكل را نداشته اينجا معذور است.
پس استفاده از اسباب به هيچ وجه منافي تقدير و توكل نيست، بلكه جزئي از آن است؛ اما اگر بنا بر قضاء و قدر الهي مشكلي پيش آمد واجب است كه به آن راضي بوده و تسليم باشيم، و بگوئيم (قدرالله و ما شاء فعل) «خداوند چنين مقدر كرده بود و او هر چه بخواهد مي كند».
و اما قبل از اينكه واقع شود بايد هميشه از اسباب مشروع استفاده كرد و تقدير را با تقدير دفع كرد. پيامبران عليهم السلام همواره از اسبابي كه آنها را از دشمنانشان محفوظ بدارد استفاده كرده اند با وجود اينكه آنان با وحي الهي و حفاظت خداوندي مؤيد بوده اند و رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم با شدت توكلي كه داشتند و سيد المتوكلين بودند هميشه از اسباب كار مي گرفتند
لذا خداوند متعال مي فرمايد:
(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُم [216])
«و آنچه از نيرو و مهيا ساختنِ اسبان در توان داريد براي (مقابله با) آنان آماده سازيد، با آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد».
همچنين مي فرمايد:
( هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ[217])
«اوست كسي كه زمين را برايتان رام گرداند پس در گوشه و كنار آن راه برويد و از روزي اش (خداوند) بخوريد. و (وقوع) رستاخيز در نزد اوست».
رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(المؤمن قوي خير وأحب إلي الله من المؤمن الضعيف و في كل خير، احرص علي ما ينفعك و استعن بالله و لا تعجز وإن أصابك شئ فلا تقل لو أني فعلت كذا وكذا لم يصبنى كذا و لكن قل قدرالله وما شاء فعل فإن لو تفتح عمل الشيطان[218])
«مؤمن قوي بهتر و در نزد خداوند محبوبتر از مؤمن ضعيف است و در هر دو خير است، بر آنچه به تو نفع مي رساند حريص باش و از خداوند كمك و استعانت بجوي و عاجز مشو، و اگر امر ناپسندي به تو رسيد، نگو اگر چنين مي كردم چنان مي شد، بلكه بگو « قدرالله و ماشاء فعل» زيرا كلمه « اگر» دروازه شيطان را باز مي كند».
(15) حكم منكر تقدير:
كسي كه از قضا و قدر منكر شود گويا اصلي از اصول شريعت را منكر شده و كافر گرديده است، يكي از علماي سلف رحمة الله عليه مي فرمايد: با قدريه (منكران قدر) بوسيله علم مناظره كنيد، زيرا اگر از قدر منكر شوند كافر مي شوند و اگر به آن اقرار كنند به حرفشان گرفته مي شوند.
(16) ثمرات ايمان به تقدير:
ايمان به قضاء و قدر ثمرات و پيامدهاي بسيار نيكو و ارزشمندي دارد كه فرد و جامعه را اصلاح مي كند، از جمله:
أ : عبادتهاي مختلف و صفات نيكو ببار مي آورد، مانند اخلاص براي خداوند متعال، توكل بر او، ترس از او، اميد بر او، حسن ظن نسبت به او تعالي، صبر و تحمل در برابر مشكلات، مبارزه با نا اميدي، راضي شدن به خدايي خداوند، شكر او تعالي را بجاي آوردن، به فضل و رحمتش خوشحال شدن، در برابر ذات يگانه اش تواضع و فروتني نمودن، هر گونه تكبر و خود پسندي را ترك كردن، به خاطر رضاي پروردگار در كارهاي خير خرج كردن، شجاعت و دلاوري، قناعت و عزت نفس، همت والا و جديت، در همه حال ميانه روي پيشه كردن، از حسد دوري نمودن و آزاد شدن عقل و انديشه از خرافات و موهوم پرستي و اطمينان قلب و آرامش خاطر و غيره.
ب: كسي كه به قضا و قدر ايمان دارد در زندگي اش درست حركت مي كند، نه هيچ نعمتي او را مغرور و نه هيچ مشكلي مأيوسش مي كند، و يقين كامل دارد كه مشكل و سختي اي كه به او رسيده از طرف خداوند آزمايش است و اين تقدير خداوندي است، بنابر اين بجاي بي صبري و جزع و فزع صبر مي كند و اجرش را از خداوند مي طلبد.
ج: اينكه از اسباب گمراهي و سوءخاتمه حمايت مي شود، زيرا ايمان به تقدير او را وادار به مجاهده مي كند، مجاهده دائم بر استقامت و پايداري و كثرت انجام اعمال صالح و نيكو و پرهيز از هر نوع گناه و نافرماني.
د: ايمان به تقدير مؤمن را آماده مي كند تا اينكه در برابر مصائب و مشكلات مقاومت كند و در برابر هر گونه سختي و دشواري با قوت قلب و يقين كامل بايستد و در عين حال از اسباب نيز كار بگيرد.
رسول گرامي صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايند:
(عجباً لامر المؤمن إن امره كله له خير، و ليس ذلك إلا للمؤمن، إن أصابته سرّاء شكر فكان خيرا له، و إن اصابته ضرّاء صبر فكان خير له[219]).
«حالت مؤمن عجيب است، هر كارش براي او خير است، و اين جز براي مؤمن براي كسي ديگري نيست، اگر امر خرسند كننده به او برسد شكر مي كند كه اين برايش خير است، و اگر امر ناپسندي به او برسد صبر مي كند كه اين نيز برايش خير است».
تمت بعونه تعالي
[ 1] ـ تنها ترا مي پرستيم و تنها ازتو ياري مي طلبيم
[2] ـ اين راه (كه من برايتان ترسيم و بيان كردم) راه مستقيم من است ( و منتهي به سعادت هر دو جهان ميگردد. پس ) ازآن پيروي كنيد و از راههاي ( باطلي كه شما را از آن نهي كرده ام ) پيروي نكنيد كه شما را از راه خدا ( منحرف و ) پراكنده ميسازد. اينها چيزهاي است كه خداوند شما را بدان توصيه ميكند تا پرهيز گار شويد ( و از مخالفت با آنها بپرهيزيد )
[3]- « آيا شما (رتبة سقايت و) آب دادن به حجاج خانة خدا و آباد كردن مسجدالحرام را مانند عمل كسي قرار مي دهيد كه به خدا و روز آخرت ايمان آورده است، و در راه خدا جهاد كرده است( هرگز منزلت آنان يكسان نيست و ) در نزد خدا برابر نميباشند، وخداوند مردماني را كه (به خويشتن به وسيلة كفر ورزيدن، و به ديگران بوسيلة اذيت و آزار آنان ) ستم ميكنند ( به راه خير وصلاح دنيوي وسعادت اخروي) رهنمود نمي سازد ،000».
[4] - من بريها وانسانها را جز براي پرستش خود نيافريده ام
[5] ـ همان كسي كه مرگ و زندگي را پديد آورده است تا شما را بيازمايد كدامتان كار تان بهتر و نيكوتر خواهد بود. او چيره و توانا. وآمرزگار و بخشاينده است.
[6] ـ وحال اينكه نمي توانيد بخواهيد جز چيز هاي را كه خداوند جهانيان بخواهد.
[7] - بگو: هر گز چيزي (از خير و شر) به ما نمي رسد، مگر چيزي كه خداوند براي ما مقدر كرده باشد.و او مولي و سر پرست ماست، و مو منان بايد تنها به خدا توكل كنند و بس.
[8] - حتماً اين توطئه اي است كه درين شهر چيده ايد تا اهل آنرا از آنجا بيرون كنيد: ولي خواهيد دانست( كه چه شكنجه اي در برابر اين رفتار تان خواهيد چشيد).
[9] - همگي اسلام را به تمام وكمال بپذيريد.
[10] ـ هر گاه خدا چيزي را بخواهد كه بشود. كار او تنها اين است كه خطاب بدان بگويد: بشو! و آنهم مي شود.
[11] - ما خود قرآن را فرستاده ايم وخود ما پاسدار آن مي باشيم
[12] ـ بيگمان دين حق و پسنديده در پيشگاه خدا اسلام است.
[13] ـ وكسي كه غير از ( آئين شريعت ) اسلام، آئيني بر گزيند، از او پذيرفته نمي شود، و او در آخرت از زيان كاران خواهد بود.
[14] - امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را بعنوان آئين خدا پسند براي شما برگزيده ام. اما كسي كه در حالي گرسنگي ناچار شود ( از محرمات سابق چيزي بخورد تا هلاك نشود) ومتمايل به گناه نباشد( وعمداً نخواهد چنين كند، مانعي ندارد) چرا كه خداوند بخشندة مهربان است.
[15] - و پروردگار تو كمترين ستمي به بندگان نمي كند.
[16] ـ و راه خير وشر را به او نشان داده ايم.
[17] - ما راه بدو نموده ايم، چه او سپاس گذار باشد يا نا سپاس.
[18] ـ اجبار و اكراهي در دين نيست.
[19] و ما ( هيچ شخص و قومي را ) مجازات نخواهيم كرد، مگر اينكه پيغمبري(براي آنان مبعوث و) روان سازيم.
[20] ـ اي مومنان! خود وخانوادة خويش را از آتش دوزخي بر كنار داريد
[21] ـ تا اهل مكه ودور بر آنرا بترساني.
[22] - شما ( اي پيروان محمد ) بهترين امتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شده ايد( مادام كه ) امر به معروف و نهي از منكر مينمائيد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب ايمان بياورند، براي ايشان بهتر است، از آنان با ايمانند و بيشتر ايشان فاسق هستند.
[23] - بايد از ميان شما گروهي باشند كه دعوت به نيكي كنند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند و آنان خود رستگار اند.
[24] ـ خداوند سر سبز و شاداب گرداند شخصي را كه سخن مرا بشنود آنگاه آنرا حفظ كند و سپس همچنان كه شنيده آنرا بديگران برساند.
[25] - گفتار چه كسي بهتر از گفتار كسي است كه مردمان را به سوي خدا ميخواند و كار هاي شايسته ميكند و اعلام ميدارد كه من از زمرة مسلمانان هستم.
[26] - اگر خداوند بوسيله تو يك نفر را هدايت كند براي تو بهتر از تمام شتران سرخ است.
[1]- بقره: 177
[2] - بقره: 285
[3] - قمر:49
[4] - أنفال: 2-4
[5] - نساء: 136
[6] - انفال: 2 3-
[7] - فتح: 4
[8]- نساء:48
[9]- توبه: 74
[10] - متفق عليه
[1] - بقره : 21-22
[2] - آل عمران: 26
[3]- هود:6
[4]- اعراف:54
[5] - أعراف: 180
[6] - متفق عليه
[7] - بقره : 255
[8] - شوري: 11
[9] - فصلت:46
[10]- فاطر:44
[11]- مريم:64
[12]- حشر:23
[13] - مسند احمد 11950 و ابو داود 1496
[14] - شوري: 11
[15] - نحل: 36
[16] - أعراف:59
[17] - بينه:5
[18] - حج: 62
[19] - نساء: 48
[20] - انعام: 82
[21] - مائده: 72
[22] - روايت احمد
[23] - زمر: 2- 3
[24] - بينه: 5
[25]- آل عمران:31
[26] - حشر:3
[27]- نساء:65
[28] - اعراف: 55
[29] - انبياء: 31- 35
[30] - روم: 22
[31] - حديد: 25
[32] - اسراء: 88
[33] - روم: 30-31
[34] - صحيح بخاري
[35] - تحريم: 6
[36] - بقره: 177
[37]- بقره:285
[38] - نساء: 136
[39]- انبياء:26- 27
[40] - تحريم: 6
[41] - صحيح مسلم
[43] - مسند احمد-21133ترمذي- 2349
[44] - صحيح بخاري و صحيح مسلم
[45] - صحيح مسلم
[46] - فاطر: 1
[47] - انبياء: 20
[48] - غافر: 7
[49] - بقره : 97
[50] - انعام: 93
[51] - حديد: 25
[52] -بقره: 213
[53] - نساء: 164
[54] - توبه: 6
[55] - نساء: 136
[56] - بقره 213
[57] - بقره : 285
[58] - إ عراف : 3
[59] - يوسف : 111
[60] - نجم: 36 - 41
[61] - أعلي: 16 - 19
[62] - حجر : 9
[63] - مائده : 48
[64] - مائده : 44
[65] - مائده : 46
[66] - أعراف: 157
[67] - نساء: 163
[68] - نجم: 36 - 41
[69] - اعلي : 14-19
[70]- بقره:136
[71] - نساء : 150ـ151
[72] - حج: 3
[73] - شوري : 13
[74]- انبياء:107
[75] - نحل : 36
[76] -نساء :165
[77]- انعام:90
[78] - أحزاب : 21
[79] - جمعه:2
[80] - مسند امام احمد ومستدرك حاكم
[81]- احزاب:39
[82] - نحل: 44
[83] - نساء: 165
[84] - نساء: 41
[85] -آل عمران: 19
- [86] صحيح بخاري
[87] - فرقان: 20
[88] - رعد:38
[89] - جـن: 26ـ27
[90] - كهف: 110
[91] - مائده: 67
[92] - أحزاب :39
[93] - جـن: 28
[94] - بروايت حاكم
[95] - نساء: 164
[96] - انعام: 89
[97] - اسراء: 55
[98] - بقره: 253
[99] - احقاف: 35
[100] - احزاب: 7
[101] - صحيح مسلم
[102] - مسند احمد و ترمذي
[103] - حديد: 25
[104] - صحيح بخاري وصحيح مسلم
[105] - فتح: 13
[106] - صحيح مسلم
[107] - اعراف: 158
[108] - احزاب: 40
[109]- آل عمران:110
[110] - اسراء: 88
[111] - حجر: 9
[112] - توبه: 128
[113] - صحيح مسلم
[114]- آل عمران: 31
[115] - متفق عليه
[116] - احزاب: 56
[117] - صحيح مسلم
[118] - سنن أبو داود
[119] - سنن أبو داود
[121] - توبه: 100
[122] - صحيح بخاري
[123] -حشر: 10
[124] - صحيح بخاري- 3372
[125] - صحيح بخاري
[126] -توبه: 65-66
[127]- آل عمران:31
[128] - بقره: 177
[129] - صحيح مسلم
[130] - قمر: 1
[131] - صحيح مسلم
133] - معارج: 43
[134]- قيامه:1
[135]- قارعه:1- 2
[136]- ص:26
[137]- انفطار:14- 15
[138]- نازعات:34
[139]- واقعه:1
[140]- حاقه:1- 2
[141]- عبس:33
[142]- غاشيه:1
[143]- واقعه:49- 50
[144] - متفق عليه
[145] - غافر: 46
[146] - صحيح مسلم
[147] - زمر: 68
[148] - صحيح مسلم
[149] - تغابن: 7
[150] - انبياء: 104
[151] - صحيح مسلم
[152] - يّـس: 78- 79
[153] - كهف: 47
[154] - حاقه: 19-20-21
[157] - صحيح بخاري
[158] - صحيح بخاري
[159] - صحيح مسلم
[160] - أبو داود
[161] - صحيح مسلم
[162]- صحيح بخاري و صحيح مسلم
[163] - ابوداود
[164] - صحيح بخاري
[165] - متفق عليه
[166] - انبياء: 28
[167] - بقره: 255
[168] - انبياء: 47
[169] - اعراف: 8-9
[170] - روايت مسلم
[171] - روايت حاكم
[172] - صحيح بخارى و صحيح مسلم
[173] - مريم: 71- 72
[174] - صحيح مسلم
[175] - متفق عليه
[179] - آل عمران: 133
[180]- بينه: 8
[181] - آل عمران: 131
[182] - أحزاب: 64 - 65
[183] - قمر: 49
[184]صحيح مسلم
[185]- حج:70
[186]- انعام:38
[187] - صحيح مسلم
[192] -صحيح بخاري
[193] - دخان: 4
[194] - رحمن:29
[195] - عنكبوت: 69
[196] - صحيح مسلم
[197] - صافات: 96
[198]- ملك: 2
[199] - تكوير: 28
[200] - كهف: 29
[201] - ق: 29
[202] - صافات: 96
[203] - ليل: 5 -10
[204] - تغابن: 11
[205] - غافر: 55
[206]- شوري: 52
[207] - قصص: 56
[208] - انعام: 125
[210] - زمر:7
[211] - بقره: 205
[212] - صحيح مسلم
[213] - صحيح مسلم
[215] - ليل: 5 -10
[216] - أنفال: 60
[217] - ملك: 15