Updated On : <% book.up_date %>
Dewy : <% book.cat.dewey %>/<% book.ID %>
Number Of Pages : <% book.pages %> Downloads : <% book.load_nom %> Displayed : <% book.visit_nom%> Download PDF : http://qalamlib.net/en/book/download/1336/pdf Download Word : http://qalamlib.net/en/book/download/1336/doc Book With Other Languages : Contact Site Admin About This Book
Tags For This Books
Other Volumes Of This Book
Book Name <% book.name%>
استاد حيدر علي قلمداران رحمه الله فرزند اسماعيل در سال 1292 خورشيدي در روستاي ديزيجان در 55 کيلو متري جاده قم- اراک از توابع شهرستان قم در خانواده اي کشاورز و نسبتاً فقير چشم به جهان گشود, در پنج سالگي مادرش را از دست داد, و به علت فقر وعاجز ماندن از پرداخت حتي دو قران پول مکتب خانه روستا از حضور در کلاس درس زن آخوند محروم بود, فقط پشت در مي ايستاد و مخفيانه به درس پيرزن گوش مي داد, باري بدليل پاسخ دادن به همه ی پرسشهاي پيرزن که بچه ها از آن عاجز مانده بودند اجازه يافت مجاني در کلاس شرکت کند.
به علت نداشتن قلم و کاغذ و شوق روز افزون خواندن و نوشتن از دوده ی حمام به جاي مرکب و از کاغذهاي اضافي ريخته به جاي دفتر استفاده مي کرد.
حيدر علي در سن پانزده سالگي پدرش را نيز از دست داد, پدر وی مردي خشن و تند مزاج و مخالف درس خواندن وي بود حيدر علي در سن بيست و هفت سالگي ازدواج کرد و در سي سالگي به خدمت اداره ی فرهنگ قم در آمد از آن پس که دائره ی تحقيقات و مطالعات وي گسترش يافته و قلمش از مهارت خوبي بهره يافته بود در روزنامه هاي استوار و سرچشمه در قم و وظيفه, در تهران مقاله مي نوشت مجله يغما نيز مقالات و اشعار زيباي استاد را چاپ مي کرد وهمچنين مقالات فقهي و ارزشمندي در مجله ی وزين حکمت که آيت الله طالقاني و مهندس مهدي بازرگان نيز در آن قلم مي زدند هم به چاپ مي رسيد.
باري در يک مجله اي که از سوي اداره ی فرهنگ به چاپ رسيد مقاله اي منتشر شد که به حجاب اسلامي اهانت کرده بود استاد جوابيه ای قاطع وکوبنده اي در رد آن نگاشت و در مجله ی استوار به چاپ رساند اين اقدام از سوي يک شخصيت فرهنگي, خشم رئيس فرهنگ قم را برانگيخت, و در يک جلسه عمومي در برابرحضار از استاد انتقاد کرد و تهديد به اخراج وي نمود و استاد مي گويد: من نيز اجازه خواستم و پشت تريبون رفتم و با کمال صراحت لهجه, سخنان پوچ و تهديدات پوشالي وي را در برابر حضار پاسخ دادم, پس از سخنان من جلسه به هم خورد و الحمدلله هيچ اتفاقي برايم نيفتاد و رئيس فرهنگ پس از مدتي منتقل شد.
استاد مي فرمود: علت انتقال رئيس فرهنگ قم اقدام يکی از روحانيون معروف قم بود که در آن وقت در قم درس اخلاق مي دادند, ايشان بعد از قضيه ی اداره فرهنگ, کسي را به منزل ما فرستاد که با شما کار دارم وقتي نزد ايشان رفتم موضوع را جويا شدند, و پس از تعريف ماجرا گفتند ابدا نترس هيچ غلطي نمي تواند بکند من نميگذارم اين مردک در اين شهر بماند اگر باز هم چيزي گفت جوابش را بدهيد من در جواب گفتم: آقا پيش از اينکه شما حمايت کنيد من جوابش را دادم چه رسد از اين پس که شما هم وعده حمايت مي دهيد!
آشنايي قلمداران باشخصيتهاي معاصر
1- «علامه شيخ محمد خالصی» از علماي مجاهد و مبارز مقيم عراق, آشنايي استاد با علامه خالصی با ترجمه ی کتاب «المعارف المحمدية» شروع شد و با ترجمه ی کتاب «الإسلام سبيل السعاده و السلام» و کتاب سه جلدي إحياء الشريعة و آثار ديگر علامه ادامه يافت, و ديدار هاي بعدي و مکاتبات علمي را به دنبال آورد البته آقاي خالصی مدتي بعد تحت تأثير افکار روشنگرانه مرحوم قلمداران قرار گرفت وعلائم اين تغييرات فکري او در آثار بعدي اش مشهود است, همچنين از تقريظ يا مقدمه اي که علامه خالصی بر کتاب ارمغان آسمان استاد نوشت اين تأثر مشهود است ايشان مي نويسد:
جواني مانند استاد حيدر علي قلمداران در عصر غفلت و تجاهل مسلمين و فراموشی تعاليم اسلامي بلکه در عصر جاهليت پي به حقايق اسلامي مي برد و ما بين جاهلان معاند, اين حقايق را بدون ترس و هراس, باکمال شجاعت و دليري منتشر مي نمايد چگونه اداي حق اين نعمت را مي توان نمود؟
استاد قلمداران در سفرهايي که به شهر هاي عراق به ويژه کربلا نمود علاوه بر علامه خالصی با علامه کاشف الغطاء و علامه سيد هبة الدين شهرستاني مؤلف کتاب «الهيئة والإسلام» نيز ملاقات و آشنايي داشت, وي علاوه بر مکاتبات بي شماري که با علامه خالصی داشت با علامه شهرستاني هم درباره ي مسائل کلامي به وسيله نامه مباحثه کرد.
2- مهندس مهدي بازرگان:
آنگونه که خود استاد نقل مي کند نحوه آشنايي اش با آقاي بازرگان اين گونه بود: «يک روز که براي مراجعت از روستا به قم در کنار جاده منتظر اتوبوس ايستاده و مشغول مطالعه بودم متوجه شدم يک اتومبيل شخصی که چند مسافر داشت به عقب برگشت جلو بنده که رسيد: آقايان تعارف کردند که سوار شوم در مسير راه فهميدم که يکي از سرنشينان آقاي مهندس مهدي بازرگان است که گويا آن موقع {سال 1330يا 1331 خورشيدي} مسؤوليت صنعت نفت ايران را به عهده داشتند و از آبادان بر مي گشتند آقاي بازرگان به بنده گفتند: براي من بسيار جالب بود که ديدم شخصي در حوالي روستا کنار جاده ايستاده غرق در مطالعه است» اين اتفاق بذر دوستي ومودت را در ميان ما پاشيد و بارور ساخت تا جايي که مهندس بازرگان در کتاب بعثت و ايدئولوژي خود ازکتاب «حکومت در اسلام» استاد استفاده فراوان نمود, وکتاب «ارمغان آسمان» استاد قلمداران نيز که قبلا چاپ شده بود مورد توجه و پسند مهندس بازرگان واقع گرديده و براي دکتر علي شريعتي وصف آنرا گفته بود.
مهندس مهدي بازرگان پس از آزاد شدن از زندان چهار مرتبه براي ديدار با آقاي حيدر علي قلمداران به قم آمدند.
3- دکتر علي شريعتي کتاب «ارمغان الهي» را ديده بود و پس از شنيدن وصف کتاب آرمغان آسمان استاد قلمداران از زبان دانشمندان و دانشجويان روشنفکر دانشگاه بويژه مهندس بازرگان, بيشتر جذب افکار استاد گرديد, همين امر باعث شد که دکتر در آذر ماه سال 1342 خورشيدي نامه اي در اين خصوص از پاريس براي استاد قلمداران بنويسد.
بعدها که دکتر شريعتي به ايران بازگشت به يکی ازدوستان خود آقاي دکتر اخروي که با استاد قلمداران آشنايي داشت گفته بود که قلمداران سهم بزرگي در جهت بخشيدن به افکار من دارد و مشتاق ديدار او هستم اگر مي توانيد ترتيب اين ديدار را بدهيد اما متأسفانه اين ديدار عملي نشد و دکتر شريعتي چشم از اين دنيا فرو بستند.
4- استاد مرتضي مطهري: نيز از اشخاصی بود که علاقه اي پنهان به استاد قلمداران داشت ولي از بيم سرزنش ديگران اين علاقه اش را علني نکرد و طبق اظهار آقاي قلمداران در يک ملاقات خياباني باری به وي گفته بود: کتاب ارمغان آسمان شما را خواندم بسيار خوب بود.
جريان ترور و ديگر حوادث ناگوار زندگي استاد قلمداران
پس از انتشار مخفيانه کتاب شاهراه اتحاد (بررسي نصوص امامت) و کمي پيش از پيروزي انقلاب يکی از آيات عظام قم به نام شيخ مرتضي حائري فرزند آيت الله شيخ عبد الکريم حائري مؤسس حوزه ی علميه ی قم بواسطه ی شخصي از آقاي قلمداران خواست که به منزل ايشان برود فرداي آن روز که آقاي قلمداران به خانه آقاي حائري رفته بود ايشان به استاد گفته بود: آيا کتاب نصوص امامت را شما نوشته ايد؟ استاد پاسخ مي دهد: بنده نمي گويم من ننوشته ام اما در کتاب که اسم بنده به چشم نمي خورد! آقاي حائري گفتند: ممکن است شما را به سبب تأليف اين کتاب به قتل برسانند! آقاي قلمداران فرمود: چه سعادتي بالاتر از اين که انسان به خاطر عقيده اش کشته شود سپس آقاي حائري گفتند: اگر مي توانيد همه را جمع آوري نموده و در خاک دفن کنيد يا بسوزانيد! ايشان پاسخ داد: در اختيار بنده نيست, فرد ديگري چاپ کرده, شما همه را خريداري کنيد و بسوزانيد! از طرفي اين همه کتاب کمونيستي و تبليغ بهائيگري در اين کشور چاپ و منتشر مي شود چرا شما در باره ی آنها اقدامي نمي کنيد؟!
پس از گذشت چند ماه از پيروزي انقلاب در تابستان 1358 خورشيدي شب بيستم رمضان سال 1399 هجري قمري که استاد قلمداران طبق عادت هر سال تابستان را در روستا مي گذراند جوان مزدوري که از جانب کوردلان متعصب تحريک و مسلح شده بود نيمه شب وارد خانه ی استاد شد و او رادر حالت خواب ترور کرده و گريخت, ليکن علي رغم فاصله بسيار کم گلوله فقط پوست گردن ايشان را زخمي کرد و در کف اتاق فرو رفت.
طبق اظهاراتي که از خود استاد نقل شده روز قبل از حادثه جواني از قم نزد او آمده بود و در مورد پاره اي عقايد و نظريات ايشان و نيز درباره ی کتاب سؤالاتي کرده بود! بدون شک نوشتن کتاب خمس و شاهراه اتحاد انگيزه ی قوي اين ترور بوده است.
در هر صورت مشيت و تقدير الهي مرگ استاد قلمداران را اقتضا نکرده بود! با اين وجود استاد رفت و آمدش به روستا و فعاليتش را ادامه مي داد.
تفصيل جريان ترور از اين قرار بود که سه يا چهار نفر با يک اتومبيل شب بيستم رمضان وارد روستا شده اتومبيل را روي پل رودخانه روشن و آماده ی فرار نگه مي دارند دو نفر از آنان آخر شب قبل از بسته شدن در خانه وارد باغچه ی منزل شده و لابلاي درختان کنار ديوار کمين مي کنند, چندين بار فرزندان استاد در خانه را مي بندند اما با کمال تعجب مي بينند مجدداً باز شده ولي هرگز متوجه قضيه نمي شوند مسلما يکی از آن دو نفر مأمور بوده که در خانه را براي فرار باز نگه دارد نيمه هاي شب که اطمينان مي کنند همه بخواب رفته اند فرد ضارب با چراغ قوه و اسلحه ی کمري وارد اتاق خواب استاد مي شود, همسر ايشان که از ترس و دلهره خوابش نمي برد و در رختخواب نشسته بود فکر مي کند پسرش علي است, لذا با اسم او را صدا مي زند فرد تروريست که وضع را اينگونه مي بيند با عجله اسلحه را به طرف استاد نشانه مي رود وشليک کرده و پا به فرار مي گذارد, همسراستاد که زبانش از ترس بند آمده بود فقط فرياد مي کشيد وبچه ها نيز که با صداي گوله ازخواب پريده بودند وحشت زده فرياد مي کشيدند حاجي آقا را کشتند مردم روستا سراسيمه بيرون آمده و استاد راکه خون از گردنش جاري بود به کنار جاده مي رسانند و به وسيله ی يکي از اهالي روستا که با اتومبيل از قم مي آمد به بيمارستان کامکار مي رسانند چند روز بعد جواني که ظاهرا طلبه بود به منزل استاد مراجعه کرد وسراغ وي راگرفت پسر آقاي قلمداران او را تعقيب مي کند و مي بيند که وارد يکي ازحوزه هاي علميه در محله يخچال قاضي شهر قم گرديد.
2- حادثه تلخ ديگر در زندگي استاد وفات ناگهاني يکي از پسرانش در سال 1360 خورشيدي بود که منجر به تألم روحي عميق وي گرديد پس از اين حادثه سکته مغزي آن مرحوم او را از فعاليت هاي قلمي وتحرک جسمي محروم ساخت وديگر نتوانست کار تأليف را ادامه دهد ليکن مطالعه را حتي الامکان رها نساخت.
3- ديگر واقعه ی تلخ زندگي استاد قلمداران زنداني کردن او در زندان ساحل قم بود ازخود استاد شنيده شده که مي فرمود: «روزي که من در اثر دو سکته ی مغزي پي در پي روي تخت خوابيده بودم دو نفر از طرف دادگاه انقلاب قم به منزل ما آمدند و بنده را به جرم واهي ضديت با انقلاب اسلامي با مقداري از کتابهايم با خود بردند وحتي اجازه ندادند داروهاي خود را بردارم اين در شرايطی بود که بنده اصلا قادر به کنترل ادرارم نبودم و براي مواقع ضروري دستگاه مخصوص به همراه داشتم سپس مرا به زندان ساحل قم منتقل کردند و در حالي که فقط يک پتوي زير انداز در سلول داشتم به علت شکسته بودن شيشه ی سلول تا صبح از سرما به ديوار می چسبيدم و شام هم به من نرسيد زيرا ساير زندانيان چپاول کردند فقط يکي از زندانيان از سهم غذاي خودش مقداري به من داد صبح هم اوضاع به همين منوال بود لذا مجبوراً نيت روزه کردم.
البته فرزندانم جريان دستگيري و زنداني شدنم رابه منزل آيت الله منتظري که آن زمان قائم مقام رهبري بود اطلاع دادند (قابل ذکر است که آيت الله منتظري با استاد قلمداران دوستي ديرينه داشتند و از زبان استاد شنيده شده که مي فرمود: آقاي منتظري کتاب حکومت در اسلام مرا در نجف آباد اصفهان درس مي دادند) يک وقت ديدم چند نفر پاسدار با دست پاچگی توأم با احترام و عذرخواهي صبح همان روز مرا از زندان بيرون آوردند و به خانواده ام اطلاع داده برايم لباس بياورند سپس با گرو گرفتن سند مالکيت منزل بنده را آزاد کردند.
حالا تصور کنيد که استاد قلمداران علاوه بر لطف وعنايت خداوند متعال اگر شخصيتي مانند آيت الله منتظري با ايشان رابطه ی دوستي نمي داشت و از ايشان حمايت نمي کرد چه بر سر ايشان مي آمد, لازم به ياد آوري است که اداره اطلاعات قم درسال 1374 نمايشگاهي در گلزار شهداي اين شهر برپا کرد به نام «مجاهدتهاي خاموش» که چند اثر استاد قلمداران را به عنوان افکار و عقايد انحرافي به نمايش گذاشته بودند کما اينکه در کنار آن اسناد و مدارکی عليه آيت الله منتظري نيز به چشم مي خورد.
اخلاق والا و آزاد منشي استاد قلمداران
ايشان در طول زندگي شخصيتي راستگو, عفيف, راست کردار, عابد, زاهد, شجاع, سخاوتمند و صريح اللهجه بود و همه ی کساني که به نحوي با ايشان ارتباط نزديک داشته اند ايشان را انساني والا, بي پيرايه, بي تکلف, و بي اعتناء به خوراک و پوشاک مي شناختند. گويا استاد در اين راستا به هم نامش علي عليه السلام و رضي الله عنه و ساير بزرگان دين اقتداء کرد. و زندگي اش شباهت زيادي به زندگي سلف و پيشگامان راستين اين امت داشت.
با وجوي که مي توانست در پناه نام بلند و پر آوازه و در پرتو قلم و علم و تحقيقات وافرش به مناصب و مدارج دنيوي دست يابد و براي خود و خانواده اش زندگي مرفهي فراهم آورد اما مشي زاهدانه اش مانع گرايش او به قدرت زمان و نيل به متاع و حطام دنيا و در پيش گرفتن تقيه و همراهي با خرافات و اباطيل گرديد, و هرگز حقيقت را در پاي جو حاکم ذبح نکرد, بلکه نام و نان و متاع زود گذر دنيا را فداي حق و حقيقت نمود. خوشا به سعادتش.
آثار و تأليفات استاد قلمداران:
استاد حيدر علي قلمداران علاوه بر مقالات عديده اي که در روزنامه ها و مجلات مختلف به چاپ مي رساند, تعداد قابل توجهي تأليف و ترجمه نيز دارد که همگي کتابهاي ارزنده و محققانه اي است.
1- ترجمه کتاب «المعارف المحمدية» که يکی از آثار علامه خالصی است, اين کتاب قبل از سال 1325 خورشيدي ترجمه و چاپ شده است.
2- ترجمه سه جلد کتاب «إحياء الشريعة» خالصی که تقريبا شبيه يک رساله ی توضيح المسائل بوده و با عنوان «آئين جاويدان» در سالهای 1330, 36, و37 به چاپ رسيده است.
3- «آيين دين يا احکام اسلام» ترجمه کتاب «الإسلام سبيل السعادة و السلام» اين نيز از آثار علامه خالصی است که در سال 1335 خورشيدي ترجمه و چاپ شده است.
4- تأليف کتاب مشهور «ارمغان آسمان» در سال 1339 خورشيدي که قبلا به صورت سلسله مقالاتي در روزنامه ی وظيفه چاپ و منتشر شد.
5- «ارمغان الهي» در اثبات وجود نماز جمعه در سال 1339 که ترجمه کتاب «الجمعة» علامه خالصی است.
6- رساله ی حج يا کنگره ی عظيم اسلامي در سال 1340 شمسي.
7- رساله ی «مالکيت در ايران از نظر اسلام» که دستنويس آن با خط خودش باقي مانده و هنوز چاپ نشده است.
8- قيام مقدس حسين عليه السلام و رضی الله عنه.
9- تأليف جلد اول کتاب ارزنده و معروف «حکومت در اسلام» درسال 1343 خورشيدي که طي 68 مبحث اهميت و کيفيت تشکيل حکومت از نظر اسلام را بررسي کرده است, و تا آن زمان در نوع خود بي سابقه و بي بديل بود و شايد بتوان ادعا نمود که تاکنون نيز نظير آن در ايران تأليف نشده است.
از استاد شنيده شده که مي فرمود: آيت الله منتظري اين کتاب را قبل از انقلاب در نجف آباد اصفهان درس مي داده است.
انگيزه ی تأليف اين کتاب را استاد چنين بيان داشته است: «در شب دوشنبه بيست و هفتم محرم الحرام سال 1384 قمري برابر با هيجدهم خرداد ماه 1343 خورشيدي در خواب ديدم که با چند نفر در صحراي کربلا هستيم و چنين مي نمود که وجود سيد شهيدان و سرور آزادگان حضرت حسين عليه السلام از دنيا رفته و جنازه ی شريف ايشان در زمين به جاي مانده و من بايد ايشان را غسل دهم, و ظاهرا کساني هم با من همکاري خواهند کرد, من خود را آماده کردم و لنگي پيچيدم و خواستم وضو بگيرم که از خواب بيدار شدم, و تعبير اين خواب را چنين نمودم که من با نوشتن اين رساله ی شريف و آثار ديگر چهره ی حقيقي و نوراني دين مبين اسلام را از گردهاي اوهام و خرافات خواهم شست و پيکر مقدس اسلام را آنگونه که هست براي مردم نمايان خواهم کرد, لذا به شکرانه اين نعمت به قيام تهجد اقدام کردم. والحمدلله.
پس از آن با استفاده از يادداشتهايي که در اين موضوع تهيه کرده بودم بلافاصله صبح همان روز يعني هجدهم خردادماه 1343 خورشيدي در قريه ی ديزيجان قم هنگامي که تعطيلات تابستان را مي گذراندم به کار تأليف اين رساله پرداختم».
10- آيا اينان مسلمانند؟ در سال 1344 شمسي.
اين کتاب کم حجم, ترجمه ی وصيت نامه ی علامه خالصی در بيمارستان است که در سال 1377 هجري قمري به منشي خود املا فرمود و بعدا تحت عنوان «هل هم مسلمون» به چاپ رسيد, نيز به ضميمه ی آن رساله ی کوتاهي است, به نام «ايران در آتش ناداني» که ترجمه ی قسمتهايي از کتاب «شر و فتنة الجهل في ايران» اثر علامه خالصی مي باشد.
11- مجموعه ی پنج قسمتي «راه نجات از شر غلات» که در سالهاي پنجاه تا پنجاه و چهار نوشته شد و مباحث ذيل را شامل مي شود: علم غيب, امامت, بحث در ولايت و حقيقت آن (که تا کنون چاپ نشده) بحث در شفاعت, بحث در غلو و غاليان که به ضميمه ی شفاعت به چاپ رسيد, و بحث در حقيقت زيارت و تعمير مقابر, که به نام زيارت و زيارتنامه منتشر شد.
12- کتاب «زکات» که احتمالا در سال 1351 شمسي با همکاري مرحوم مهندس مهدي بازرگان در شرکت سهامي انتشار به چاپ رسيد و تا مدتي از انتشار آن جلوگيري به عمل آمد.
13- کتاب «خمس» که تقريبا همگام با کتاب «زکات» يا کمي پس از آن نگارش يافت اما به علت حساسيت روحانيت شيعه نسبت به موضوع خمس کتاب تحويل چاپ خانه نگرديد, و تعدادي از همفکران استاد در اصفهان آن را تايپ نموده و با هزينه خودشان تکثير و منتشر کردند. البته ردهايي نيز بر اين کتاب به وسيله اشخاصی همچون آيت الله ناصر مکارم شيرازي, و رضا استادي و غيره نوشته که آن مرحوم پاسخ کليه آن ردود را نوشته و تعدادي را ضميمه ی کتاب خمس نموده است.
14- کتاب «شاهراه اتحاد» که اين کتاب هم به سبب حساسيت شديد روحانيت شيعه نسبت به موضوع کتاب به صورت تايپ شده تکثير و مخفيانه منتشر شد. اما نه توسط استاد بلکه توسط دوستاني در تهران اين امر را به عهده داشتند. اين کتاب حاوي بررسي حوادث پس از رحلت رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) واقعه ی سقيفه ی بني ساعده و موضوع خلافت پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) و بحث جنجال بر انگيز امامت بود.
15- شخصي روحاني به نام «ذبيح الله محلاتي» چند سال قبل از پيروزي انقلاب جزوه اي نوشت تحت عنوان «ضرب شمشير بر منکر غدير» و مطالب خلاف حقيقت در آن خبر درج کرد.
استاد قلمداران نيز رساله اي درجواب آن نگاشت به نام «پاسخ يک دهاتي به آيت الله محلاتي»!
16- جلد دوم «حکومت در اسلام» که در سال 1358 خورشيدي انتشار يافت و به بررسي وظايف حکومت و حاکم اسلامي پرداخت.
17- سنت رسول از عترت رسول صلی الله عليه وآله وسلم.
اين بود معرفي کوتاهي از آثار استاد حيدر علي قلمداران.
اما قابل ذکر است که استاد علاوه بر تأليف و تصنيف و ترجمه و نوشتن مقالات ديني, سخنراني ها و جلسات تحقيقي بسياري نيز در شهرهاي تهران (مسجد گذر و زير دفتر در زمان امامت آيت الله سيد ابوالفضل برقعي) و تبريز و اصفهان داشتند, همچنين طی يکي از سفرهايشان به کربلا در روز عاشورا سخنراني مهمي در صحن قبر امام حسين رضي الله عنه ايراد فرمود که متن آن در کتاب «زيارت و زيارتنامه» آمده است.
اين دانشمند محقق و چهره ی کم نظير ايران زمين پس از سالها تحمل مشقات و رنجهاي زندگي, مجاهدت در راه نشر احکام و حقايق دين مبين اسلام وتحمل هشت سال بيماري طاقت فرسا که توأم با صبري ايوب وار بود در روز جمعه 15/02/68 بعد از سحر روز 29 رمضان المبارک 1409 قمري در سن هفتاد و شش سالگي دار فاني را وداع گفت. و به ديدار معبود يگانه اش شتافت, و عصر همان روز با حضور عده اي از همفکرانش و طي مراسمي ساده و عاري از هرگونه بدعت و تشريفات خرافي زائد پس از اقامه ی نماز به خاک سپرده شد.
خداوند متعال از ايشان و ساير دعوتگران و مصلحان راضي و خشنود گردد.